در انتخابات شرکت میکنم
با همه انتقاداتی که به همه دارم؛
شاید میخواستم جملهای از حضرت امام یا رهبر انقلاب در تاکید لزوم حضور در انتخابات نقل کنم؛
اما در انتخابات شرکت میکنم؛
صرف نظر از اینکه به این نظام معتقد باشم یا نباشم؛
به وعدههای بامزه کاندیداها امیدی داشته باشم یا نداشته باشم؛
اگر دوست دارید، فکر کنید خیلی خوشم اما شرکت در انتخابات برای من یعنی تاثیرگذاری.
یعنی اینکه اطمینان دارم که این یک رای من ممکن است باعث شود بعضی رای نیاورند ...
برای من که همه سهمم از این حکومت همین یک رای است، چیز کمی نیست؛
من در انتخابات شرکت میکنم؛
من به جمهوری اسلامی رای میدهم؛
به آنان که جمهوری اسلامی را قبول دارند؛
به آنان که جز راه مستقیم اسلام و امام راه دیگری ندارند؛
همین؛
دوستان عزیز اگه کسی یه فیدریدر تجربهشده سراغ داره غیر از گوگل، حتما راهنمایی کنه.
سلام
اولین بار یادم نیست کی با او آشنا شدم، مهم هم نیست.
زیاد به آدمبزرگها نزدیک نمیشوم، مگر به اضطرار.
آن شب مراسم کوچکی بود برای قرائت چهلمین زیارت عاشورا، آنهم به نیت سلامتی یافتن همو که گفتم ...
البته احتمالا چهل روزی باشد که به دیدار یار رفته است، جانباز شیمیایی بود، شهید محسوب می شود؟
حاجآقای دوستداشتنی و بسیار عزیزی بود، مسئولیتی هم در حوزه علمیه قم داشت، خدایش با سرورش محشور کند.
آن شب، زیارت عاشورا بود؛ از آن شبهایی که ... بگذریم.
آن شب به یاد بقیع افتادم، یعنی آنکه دعا میخواند همه را به یاد بقیع انداخت، این روزها هم روزهای تخریب قبور ائمه آرمیده در بقیع است.
کینهای نیستم، اصلا ...
با پوزش از برادران اهل تسنن؛ کینه آنها که منافقانه تیشه به ریشه اسلام اصیل میزنند، پاکناشدنی است.
روزهای انتخابات ریاست جمهوری با تمام محافظهکاری نوشته بودم که فلانی نه، اما به خاطر آنجه به سرم آمد، عهد کردم که از این هم محافظهکارتر باشم و درباره همه کس ننویسم، اینجا.
نمیخواهم بگویم چه خطقرمزهای ابلهانهای برای خودم ساختهام یا برایم ساختهاند؛ و نمیخواهم بگویم که آزادی ندارم، چون آنکسی که برایم محدودیت ایجاد کرده است، حاکمیت نیست، بلکه ...
آن سه خائن و منافق و احمق و ...، همه آرمانهای مرا لگدمال هوای نفس خویش کردهاند؛
آن سه، همه کسانی را که همه وجود منند و همه امیدواری من، به گونهای در تنگنا قرار دادند که شد آنچه نباید میشد.
نمیدانم؛ من شیعهام؛
آنها که در اطراف خانه خدا به سلطنت نشستهاند، تنها مشتی حاکم ظالم و طاغوتی و منافق نیستند؛
آنها جانشینانی هستند برای آنان که جانشینی رسولخدا برایشان آنچنان قدرتی میآورد که حاضر شدند به خاطر آن شیطان را شرمنده کنند؛
بگذریم
این قبیله فاسد و مفسد، مطمئنا هزاران بار بیشتر و شدیدتر از دشمنترین کافراناند.
اگر برادران سنی با این حرفهای بنده به گوشه قبایشان برمیخورد و خورده است، بروند و درباره دینشان و رهبرانشان تحقیق کنند و سعی کنند رهبرانی بیابند که جملاتی از قبیل ان الرجل لیهجر از ایشان صادر نشده باشد، آن هم درباره سرور پیامبران الاهی؛
نمیدانم؛ اگر میبینید آنچه نوشتهام نظم خاصی ندارد و مشوش است، سخت نگیرید؛ تنها دعا کنید.
لطفا در کامنتها گیر ندهید که با این حرفها به وحدت خدشه وارد شده است، لطفا.
یاعلی
به نام خدای ماهی که شب قدری به فضیلت هزار ماه دارد.
سلام به دوستان عزیز.
1-دیشب حالم اصلا خوش نبود.
بعد از افطاری و یه خورده هم دیدن سریال نهچندان بیمزه شبکه دو نشستم به کتاب خوندن.
2- یه چند شب پیش به سعید گفتم میتونی برام سانتاماریا گیر بیاری.
گفت فردا، همون وقت هم توی کتاباش گشت و سه تا کتاب که داستانهای سید مهدی توش بود رو بهم داد.
3- دیشب که داشتم میخوندم، کلی حالم خوش شد، کلی هم خوشحال شدم
البته بگم که از عصر شروع به خوندن کردم
توی کتابی که انتشارات نیستان به عنوان گزیده ادبیات معاصر چاپ کرده بود، یه داستان کوتاه بود که عنوانش یادم نیست اما درباره جنگ و جبهه بود و محور داستان یه دختر چشمآبی بود و ...
فکر کنم هدیه هفته دفاع مقدسم همون داستان بود ...
4- کتاب دومی که خوندم، رزیتاخاتون(البته+متندفاعیهدر دادگاه و دو مصاحبه) بود که سرشار از ادبیاتی بود که فکر میکنم جامعه سیاسی و فرهنگی ایران خیلی بهش نیاز داره اما حیف که ...
5- درباره ماه مبارک نمیدونم چی بگم،
دفعههای پیش درجا یه متن ادبی دمدستی مینوشتم و میزاشتم توی وبلاگ اما حالا ...
شاید حسش نیست، شایدم ...
دعا یادتان نرود.
5- در این ماه مبارک، رهایی قدس شریف و ... را از یاد نبریم.
6- راستی! همیشه مراسم هفته دفاع مقدس و نمایشگاه و ... توی قم رو توی رودخونه برگزار میکردن اما امسال کنار کوه خضر هستش؛ و این یعنی اینکه اگه من سالهای پیش حداقل سه بار به نمایشگاه دفاع مقدس سر میزدم امسال شاید یه بار هم نتونم.
7- اینم دعای نور با صدای محمد اصفهانی اینجا
یاعلی
سلام
امروز روز شهادت بانوی کرامت اهل بیت است.
کاش دل بیچاره و فقیرمان دستی برای دراز کردن داشت تا دریای مهر و بلندای شکوه معصومهسلاماللهعلیها را دریابد.
کاش چشمان خوابزده و خداگریزمان، زلال نگاه گرمابخش گل زیبا و روحنواز بستان نبوی را میفهمید.
نمیدانم.
معصومه! تو دریای مهر و نوری، اما من آبباریکه تمنای نیازمندانه از ساحت تو را حتی ندارم.
ما را نیز به نگاهی مهمان قبل الاهی خویش کن.
بس است، میترسم اشکهایم بریزد آنهم توی کافینت.
1- قصد داشتم بعد از اینکه رفتم پیش دکتر و از شر ارتودنسی لعنتی خلاص شدم، بیام و خوشحالیم رو بریزم اینجا.
2- توی تاکسی به این فکر بودم که نکنه این خوشحالی با شهادت حضرت معصومهسلاماللهعلیها منافات داشته باشه.
3- رفتم دکتر، باز هم بداخلاقی چندشآور اون خانم همکار دکتر، یه ربع انتظار و تماشای پاهایی که جلو و عقب میشدند، بالاخره خلاصی از شر یک و نیم ساله ارتودنسی و در پایان افتادن در چاهی اعصابخوردکنتر و دردناکتر به نام ارتودنسی متحرک آنهم برای حداقل چهار ماه.
4- خدایا شکرت که شبهه رو از بین بردی و باعث شدی که توی این روزای شهادت قلبا ناراحت باشم.(یه خورده بامزه شد نه؟
5- واقعا نمیدونم درباره بعضی از حرکات زننده آقای رییسجمهور چی بگم.
6- قبلا با خودم عهد کرده بودم که اشتباهات دولت رو حتی اگه توی مدیریتهای جزء هم باشه، جز احمدینژاد به پای هیشکی ننویسم.
7- اون وقتا فکر میکردم کسی که دست رهبر رو موقع تحلیف ببوسه معنیش اینه که یه کار رو در صورتی انجام میده که مطمئن باشه (به قول خودش) آقا اون کار رو بخاد اما
8- مهم نیست، کمکم به خودم میقبولونم که سیاسیت یعنی همین، بیپروایی احمقانه+توجیه اشتباهها
دعا کنید برایم.
یاعلی
+ این یادداشتم را در وبلاگ حمایت از دولت عدالتخواه بخوانید ++
+ بهرهبردن از طرح صلوات برای سلامتی حضرتولیعصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف++
سلام
1- شاید مهم نباشد، اما این اولین کلماتی است که امسال توی وبلاگم می نویسم.
2- شاید بتوان گفت که امسال، نوشتنم را آغاز میکنم و این یعنی تحول...
3- این یک قضیه منطقی است که اینگونه نیست که هر تحولی خوب باشد، احتمالا قیاس استثنایی است.
4- از این به بعد به کسی نمیتوپم و حداقل توی این وبلاگ فقط به گفتن حرفهای دلم بسنده میکنم...
5- نظر من این نیست که اگر آدم نظراتش را بگوید، برای انقلاب و نظام و فلان و فلان خطرآفرین است، اما حداقل فعلا و اینجا، سعی میکنم که سرم توی لاک خودم باشد.
6- پس امسال چهره آرامتری از من میبینید، یه چیزی توی مایههای سیبزمینی
7- به خلاف آنها که از سال نو شکوه میکنند و میگویند که سال نو آدم را یک سال پیر میکند، من اینچنین عقیدهای ندارم و بسی خوشحالم که یک سال بر عمرم افزوده شد، گرچه میدانم و یافتهام که بچهتر از این حرفها هستم که به این زودیها بزرگ شوم...
8- میخواهم عادت کنم زیاد شاید بگویم...
بسه دیگه
امشب آسمان را ابرهای تیره و تار فرا گرفته است، گویی هنوز از غم و درد پرکشیدن آن هفتاد و دو مرغ عشق آسودگی نیافته است و اینک دوباره باید اشکهای خون بگرید...
و امشب مرغان عشقی میروند که حباب زیستن ما حتی طمع یافتن درونیشان را ندارد چه رسد به...
و شاید امشب پرندگان آسمانی سرزمین عشق و برکت، آرام و قرار از کف بدهند...
و همین که دستان من، مشغول نوشتن این جملات است، نشان خوبی است بر اینکه آواز مرغ عشقها را و سختی و اندوه رفتنشان را باور نکردهام...
اما امیدوارم...
خیلی...
السلامعلیالحسینوعلیعلیبنالحسینوعلیاولادالحسینوعلیاصحابالحسین
و سلام بر قلبهایی که چشمانشان را دستور اشک دادهاند...
و سلام بر دستهایی که برای نشاندادن نهایت سوز و گداز، بر سینههای لبریز از عشق به حسینعلیهالسلام،فرود میآیند...
کاش این روزها را در کنار خاکهای سرد و بیروح کربلا بودیم که اینک آنچنان از گرمای کربلای سال 61 هجری دور و بینصیب مانده است که حتی بوی سیب هم به مشام نمیآید...
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسد بماند آرزوی کربلا
کاش دستهایمان اینگونه خالی نبود و نگاهمان اینگونه در آخور دنیا غرق نبود...
...
یه ذره که فکر میکنم میبینم که ما خیلی عقبیم، خیلی!
نمیخام ناامیدی بپاشم اما به خدا حتی یه ذره هم دلم از خودم خوش نیست...
یعنی توی دلم به شیعه بودن خودم، به حسینی بودن خودم،به زینبی بودن خودم اعتماد ندارم...
شاید عرضهمون همینقدره...
شاید از بس زندگیمون رو به گناه گذروندیم اینجوری شدیم...
استغفر الله ربی و اتوب الیه...
خدایا یه کاری کن زیاد استغفار کنیم...
نمیدونم، شاید خوب نباشه آدم حدیث رو آخر نوشتهش بیاره اما همین الان یادم اومد...
امام رضاعلیهالسلام: من إستغفر بلسانه و لم یندم قلبه ، فقد استهزء نفسه ...
خدایا کمکمون کن تا الکی خودمون رو با استغفارهای دروغی مسخره نکنیم...
...
یاعلی