سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدای ماهی که شب قدری به فضیلت هزار ماه دارد.

سلام به دوستان عزیز.

1-دیشب حالم اصلا خوش نبود.
بعد از افطاری و یه خورده هم دیدن سریال‏ نه‏چندان بی‏مزه شبکه دو نشستم به کتاب خوندن.

2- یه چند شب پیش به سعید گفتم می‏تونی برام سانتاماریا گیر بیاری.
گفت فردا، همون وقت هم توی کتاباش گشت و سه تا کتاب که داستان‏های سید مهدی توش بود رو بهم داد.

3- دیشب که داشتم می‏خوندم، کلی حالم خوش شد، کلی هم خوش‏حال شدم
البته بگم که از عصر شروع به خوندن کردم
توی کتابی که انتشارات نیستان به عنوان گزیده ادبیات معاصر چاپ کرده بود، یه داستان کوتاه بود که عنوانش یادم نیست اما درباره جنگ و جبهه بود و محور داستان یه دختر چشم‏آبی بود و ...
فکر کنم هدیه هفته دفاع مقدسم همون داستان بود ...

4- کتاب دومی که خوندم، رزیتاخاتون(البته+متن‏دفاعیه‏در دادگاه و دو مصاحبه) بود که سرشار از ادبیاتی بود که فکر می‏کنم جامعه سیاسی و فرهنگی ایران خیلی بهش نیاز داره اما حیف که ...

5- درباره ماه مبارک نمی‏دونم چی بگم،
دفعه‏های پیش درجا یه متن ادبی دم‏دستی می‏نوشتم و میزاشتم توی وبلاگ اما حالا ...
شاید حسش نیست، شایدم ...

دعا یادتان نرود.
5- در این ماه مبارک، رهایی قدس شریف و ... را از یاد نبریم.
6- راستی! همیشه مراسم هفته دفاع مقدس و نمایشگاه‏ و ... توی قم رو توی رودخونه برگزار می‏کردن اما امسال کنار کوه خضر هستش؛ و این یعنی این‏که اگه من سال‏های پیش حداقل سه بار به نمایشگاه دفاع مقدس سر می‏زدم امسال شاید یه بار هم نتونم.

7- اینم دعای نور با صدای محمد اصفهانی اینجا

یاعلی


نوشته شده در  سه شنبه 85/7/4ساعت  4:21 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]