خدایا! میدانی که در بساط ما آنچه یافتنی نیست، بندگی است.
همه عمرمان را باید به شکرانه اجازه یک بار حضور در ماه خودت روزه بگیریم.
به بزرگی و بخشش خودت و به حق فرستادههای پاکت، بندگی خودت را هدیه حضورمان در شهرالله کن.
خیلی کار سختی است که بنویسی و درست بنویسی و خوب هم بنویسی...
چقدر سختتر است اگر بخواهی خوب بفهمی و خوب بگویی و خوب عمل کنی؟
آیتالله تبریزی که راه آسمان را یافت و رفت، حوزههای علمیه یکی از بزرگان اصول فقه را از دست داد. آیتالله فاضل لنکرانی نیز، از شخصیتهای برجسته و تاثیرگذار فقه در زمان حاضر بودند که ...
قسمتی از متن پیام رهبر معظم انقلاب در پی رحلت آیتالله فاضل لنکرانی:
حوزهی علمیه یکی از استوانههای علمی و تحقیقی و یکی از استادان برجستهی خود و ملت ایران یکی از مراجع تقلید انقلابی و بیدار و پرتحرک خود را از دست داد. ایشان در سالهای طولانیِ دوران اختناق در شمار برجستگانی از حوزهی علمیهی قم بودند که در میدانهای گوناگون مبارزات حضور داشته و رنج تبعید را به جان خریدند و پس از پیروزی انقلاب از جملهی روحانیون نامداری بودند که نقشهای مهمی در همهی موارد حساس ایفا نمودند. رحمت خدا بر ایشان باد.
انا لله و انا الیه راجعون...
چند روزی است از کامپیوتر و اینترنت و اینا دورم
...و این دوری نیز تا نیمه اول فروردین 86 ادامه خواهد یافت
.روزهای خوبی است. روزهای آغاز سال، روزهای آسودگی کامل. روزهایی که کمترین فشارها و رنجهای روانی و درونی را در خود دارد، گرچه در هر صورت ناراحتیهایی هستند که روز و ماه نمیشناسند
.فکر نمیکردم نیازی ببینم مستقلا درباره اردو چیزی بنویسم
.چند خطی نوشتم اما احساس میکنم اگه بخام اینجوری بنویسم ناقص میشه. ایشالا سعی میکنم یه گزارش کامل درباره اردو بنویسم
.خدا کنه اثرات چند روز حضور در فضایی که با یاد شهدا همراه بوده، دستکم یک سال به زندگیمون عطر شهادت بده
.این هم آدرس وبلاگهای شرکت کننده
:برگشتیم.
و این یعنی اینکه تمام شد. یعنی اینکه سهممان همین بوده است.
شاید نتوانم یا فرصتش پیش نیاید یا اصلا لزومی نبینم که از خاطرات این چند روزه بگویم. شاید حرفی از معراج شهدا و آن شهید تازه از زیر خاک درآمده نزنم. شاید نگویم که سرزمین شلمچه، آنجا که کربلای ایران است و نزدیکترین جا به کربلا، چه طراوتی داشت و چه رنگ و بوی ... .
شاید هیچ حرفی از قتلگاه فرزندان خمینی در فکه و هویزه نزنم.
و هزار شاید نگویم دیگر ...
اردوی جنوب خیلی خوب بود. خیلی. مخصوصا با وجود بعضیها که وقتی از ما جدا شدند، عزا گرفته بودم. مهم نیست.
زندگی عادی من، از سرزمینهای افکار و آرمانها و کارهای شهدا و امامشان خیلی دور است. خیلی. خیلی باید خدا را شکر کنم که کسی پیدا شده است و دست مرا گرفته است و در میان سرزمینی رها کرده است که روزها و شبهایش به عبادت و عبودیت گذشته است. زیاد نمیخواهم روضه بخوانم اما همین را بگویم که دستهای کسی که مرا از این زندگی ... چند روزی به قلب زمین برده است، میبینم.
شاید فرصتی برای شرح مفصل یا حتی اجمالی این چند روزه پیش نیاید اما یقین دارم که شهدا کار خودشان را کردهاند و تاثیر کارشان در نوشتهها به چشم خواهد آمد.
سال نو مبارک
دیشب نخوابیدم.
اگه میبینید خیلی خوشحالم، نتیجه بگیرید که دایی شدهم.
من آدم رمانتیکی نیستم، خیلی هم دوست ندارم احساساتم رو بیرون بریزم، اما این یکی رو نتونستم. یعنی میدونید؟ خودم هم انتظار نداشتم این همه خوشحال باشم.
دیشب تا اذان صبح مشغول اساماس بازی با سیدکاظم بودم. سیدکاظم همون پدر خواهر زاده بنده هستن! نصف شبی تازه حس حرف زدن پیدا کرده بودم. هر کاری میکردم خوابم نمیبرد. اما تا صبح خبری نشد.
سیدکاظم دیشب اسم فرزند هنوز متولد نشدهش رو گذاشته بود موسی. بهش گفتم بچهت دختره. گفت امکان نداره.
امروز صبح که زنگ زد و خبر داد که بچه متولد شده، گفت که اسمش رو فاطمه گذاشته!
دیشب که داشتم توی راهروی خوابگاه قدم میزدم، با خودم فکر میکردم چطور ممکنه تولد یه بچهای که هنوز متولد نشده، اونم با هزار و دویست کیلومتر فاصله، چطور میتونه این همه روی من تاثیر بزاره که نتونم بخابم. تا حالا همچین حسی نداشتم. حس قشنگیه. نمیدونم. بسه.
امام حسینعلیهالسلام شاید در برابر کسانی ایستاده بود که به هیچ چیز پایبند نبودند جز از جنس گندم ری.
راستی امامعلیهالسلام که دنیاطلبی و دوری آنها از روش زندگی پیامبر را میدید، چگونه با آنان رفتار میکرد؟
امام حسینعلیهالسلام سوار بر اسب، به گونهای که همه لشکر به جنگ ایستاده با او بشنوند اینگونه سخن گفت:
اى مردم! سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب مکنید تا شما را به چیزى که اداى آن بر من فریضه است و حق شما بر من است موعظه کنم و حقیقت امر را با شما در میان بگذارم، اگر انصاف دادید، سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفته و از مسیر عدل و انصاف کناره گرفتید، تصمیم خود را عملى سازید و با ما بجنگید، خداى بزرگ ولى و صاحب اختیار من است، همان خدایى که قرآن را نازل فرمود و اختیار نیکوکاران به دست اوست. حیاة الامام الحسین جلد 3 صفحه 184
امام حسینعلیهالسلام بدون استفاده از کلمات تند و پرخاشگرانه آنچنان با لشکر یزید محاجه میکنند که گویی آنها برای نصیحت شدن به صحرای جنگ آمدهاند.
در ادامه، فرزند رسول خدا که سلام و صلوات خدا بر او باد، پیمانشکنی و نامردمی لشکر یزید را به رخشان کشیده و سعی کرده است به آنها بفهماند که هیچ بهانهای برای جنگ با کسی که جانشین پیامبرصلیاللهعلیهوآله است ندارند.
و در پایان...
آرى به خدا سوگند بیوفایى و پیمان شکنى، عادت شماست، ریشه شما با مکر و بیوفایى درهم آمیخته است، شاخههاى شما بر آن پروریده است. شما خبیثترین میوهاید، گلوگیر در کام باغبان خود و گورا در کام غاصبان و راهزنان، لعنت خدا بر پیمان شکنانى که میثاقهاى محکم شده را شکستند، خدا را کفیل خود قرار داده بودید، و به خدا سوگند که آن پیمان شکنان شمائید! اینک این دعى ابن دعى (عبیدالله بن زیاد) مرا در میان دو چیز مخیر کرده است: یا شمشیر کشیدن و یا خوار شدن! و هیهات که ما به ذلت تن نخواهیم داد. تحف العقول 4/174/ الاحتجاج 2/99/ متقل الحسین خوارزمى /2/6
نکتهای که نمیتوان به راحتی آن را فهمید این است که امامعلیهالسلام حتی در آخرین سخنانش از موضع راهنمایی و ارشاد کناره نمیگیرد...
تکیهگاه کسی که در صحرایی سوزان در برابر لشکری بیتقوا و جاهل ایستاده است کیست...
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگى و قحطى پدید آور، و آن غلام ثقفى را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهلبیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد، که اینان ما را تکذیب کردند و بى یاور گذاشتند، و تو پروردگار مائى، به سوى تو رو آوردیم و بر تو توکل نمودیم و باز گشت ما به سوى توست. بحارالانوار جلد45حدیث9
خدایا! برای ما اینچنین مخواه که اینگونه سخنان هم در قلبمان هیچ اثری نکند...
خطیب جمعه با لحنی ناصحانه مداحها و مرثیهخوانها و منبریها و ... را مورد خطاب قرار داده بود.
میگفت برای گریاندن مردم دروغ نگویید، حرفهای موهن و پست نزنید.
میگفت مجلس امام حسین علیهالسلام فقط روضهخواندن و گریهکردن نیست...
میگفت عزاداری امام حسین علیه السلام اگر فقط نوحهخوانی و گریه کردن باشد، خیانت است.
نمیدانم...
بدون هیچ مقدمهای میخواهم یک متن گزارشی را که در پایگاه اینترنتی رادیوی جاسوسی سازمان سیا انتشار یافته است، نقل کنم؛ به فضاحت و رسوایی دروغپردازیهای رادیو فردا هم فعلا کاری ندارم...
نزدیک به یک دهه است که با ورود نسلی جدید از جوانان و نوجوانان به مراسم عزاداری «ماه محرم»، آرام آرام، این مراسم به شکلی نزدیک شده که بیشتر باب طبع جوان پسند پسرها و دخترهایی است که موفق شده اند در این ماه، مرزهای قانونی و عرفی جامعه «انقلابی» را پشت سر بگذارند؛ آنها در این ماه می توانند تا پاسی از شب در خیابان ها باشند و «زندگی شبانه» را تجربه کنند؛ دخترها و پسرها می توانند بدون ترس از گشت های پلیس با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و بی نظمی دلپذیر یک کارناوال خیابانی را تجربه کنند.
مجموعه ویژگی های مورد پسند جوانان برای برگزاری یک فستیوال شلوغ و بی نظم در خیابان ها، در سال های اخیر، چاشنی تازه ای را دنبال می کند؛ همان چیزی که اصولا یک «فستیوال» به آن نیاز دارد: موسیقی!
عنوان این گزارش این است: «امام حسین با ذوالفقار ابروهاش!»، رادیو فردا
البته مشخص است که فضایی که در این گزارش تصویر شده است با فضای عزاداریهای ایرانیان، تفاوتهای بنیادین دارد اما چرا باید عزاداریهای ما به اندازهای خالی از محتوا شود که حتی رادیو فردا هم رسوایی آن را تشخیص بدهد اما هنوز بعضی از مداحها ...