مدرسه که میرفتم فکر میکردم معلمها با آدمهای معمولی فرق میکنن.
نمیدونم؛
شاید فکر میکردم که معلمها نمیتونن هیچ کار بدی انجام بدن و از این حرفا ...
اونوقتا اگه احترام خاصی برای معلمها و دبیرها و استادها قایل بودم شاید فقط به خاطر احساس درونیم بود ...
اولین باری که دیدم یکی از معلمهامون داره سیگار میکشه داشتم از تعجب شاخ در میاوردم...
بگذریم...
یه استاد داشتیم که وقتی میخواست نظریات کسی رو نقد کنه، طرف رو با احترام کامل میشست و میزاشت کنار و بعد که حرفاش تموم میشد میگفت که البته این حرفهای ما نباید باعث بشه که ما نسبت به استادهامون یه جور دیگه فکر کنیم و خیال کنیم که حالا که میتونیم نظریاتشون رو نقد کنیم دیگه لازم نیست اونا رو احترام کنیم.
مواجهه آقای موسوی با نقد کردن همه با حفظ ادب و احترام استاد و شاگردی و این حرفا، برام خیلی جالبه.
فکرش رو بکنید یه نفر مطمئن باشه که فلان کس در فلان موضوع اشتباههای تابلو داشته و داره اما باز هم نسبت به اون استاد ابراز محبت و احترام کنه.
فعلا همین!
یاعلی
بعضی وقتا با خودم فکر میکنم نقطه عطف یعنی چی؟
یادمه توی حسابان کلی خودمون رو میکشتیم تا نقطههای عطف رو به دست بیاریم.
اما توی زندگی فکر نکنم بشه به این راحتیها نقاط عطف رو پیدا کرد.
دیشب شاید یکی از نقاط عطف زندگی من بود ...
گفتم شاید!
چون نقطه عطف رو باید از بالا دید، باید قبل و بعدش رو کامل ببینیم تا مطمئن بشیم که واقعا نقطه عطفه ...
اما من هنوز توی امروزم ...
مهم نیست ...
مهم اینه که دیشب یه اتفاقی افتاد که شاید باعث شده باشه یه جورایی راهم عوض شده باشه.
البته این رو میدونید که نقطه عطف لزوما به معنای بدی یا خوبی راه یا روش جدید نیست؛ اما بعضی وقتا بعضی روشها هستن که آدم رو خیلی اذیت میکنن تا هدف رو بهت تحویل بدن اما یهویی یه چیزی مثل اتفاقات دیشب باعث میشه یه راه میانبر پیدا کنی که ...
بسه
یاعلی
1- یه دوراهی!
اگه یه نفر آدم که واسه خودش و اطرافیانش کسی حساب میشه و ... یه کاری بکنه که اون کار اشکال اساسی داشته باشه، باید چهکار کرد؟
2- اصلا آدمای بزرگ مهمترن یا اصول؟ یا نه! آدمای خیلی بزرگ و خیلی محترم و اینا احترامشون واجبتره یا اصول؟
خیلی وقتا میشه که خیلی از این آدم بزرگا کارایی میکنن که مطمئنی گند کاشتهن!
واقعا باید چهکار کرد؟
3- توی یکی از یادداشتهایی که درباره امیرخانی یه چیزایی نوشته بودم، یکی از دوستان یه اشکال کرده بود و گفته بود که خوشم میاد هنوز از بالا نگاه میکنی.
باعث افتخار منه که از بالا نگاه کنم؛ یعنی هیچ کسی رو اصل حساب نکنم؛
4- به نظر من آدمای بزرگ و محترم اگه واقعا محترم هستن، نباید کاری بکنن که خلاف احترامشون باشه، نباید حرکتی انجام بدن که لازم باشه کسی بهشون گیر بده.
اصلا اون چه آدم بزرگیه که به همین راحتی کاری میکنه که بزرگ بودنش زیر سوال بره.
فکر کنم واضح باشه.
5- ادامه مطلب...
سلام
انقلاب اسلامی ایران، شاید درونیترین انقلاب در دنیا باشد؛ که هست.
بعد از گذشت کمتر از سه دهه از برپایی جمهوری اسلامی، اینک این نظام به جایی رسیده است که جایگاه خویش را در میان حکومتهای جهان به خوبی یافته است.
مهمتر از عبارت قبلی آنکه؛ امروز مجموعه بینشها، راهبردها و عملکردهای جمهوری اسلامی ایران، به نمادی از استقلالطلبی مردم دنیا تبدیل شده است.
و اینک بعد از این همه؛ یقینا عمدهترین چالش دهه چهارم انقلاب اسلامی و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران؛ نظارت خواهد بود.
شاید چالش نظارت در بدنه قوه مجریه، شاخصترین و ملموسترین نمونههای این هشدار اساسی باشد اما بدون تعارفهای معمول حکومتی باید گفت که؛ اساسا چالش عدم وجود نظارت صحیح و ملموس، در همه نهادهای حاکمیتی جدی است؛ اگر خطرآفرین نباشد.
شاید مجموعه مواجهه شکننده بدنه اداری و تشکیلاتی دولت با مردم را بتوان کف بحران نظارت دانست؛ همچنین سقف بحران نظارت را هم میتوان در نهادها و سازمانهایی جستجو کرد که مستقیما زیر نظر رهبری قرار دارند.
تاکنون رابطه رهبری معظم انقلاب(از زمان حضرت امام رحمةاللهعلیه) با مسئولان حکومتی و همچنین سازمانها و نهادهای زیر نظر مستقیم، رابطهای رهنمودی، ارشادی و منصحانه بوده است؛ البته مطمئنا تنها بعد قضیه که اساسا باعث این رفتار شده است، عدم پایبندی مسئولان درجه یک و میانی نظام به آرمانهای انقلاب و امام و رهبری بوده است.
نمیخواهم به سبک روضهخوانها بگویم که فلانی حتی در میان دوستدارانش هم غریب است اما طنز سیاه این روضه شدیدا گریهآور این است که؛ اساسا راهبردهای اساسی برای پیشبرد اهداف نظام را حتی آنان که خود را از وابستگان فکری امام و رهبری و قانون اساسی میدانند نیز کسب نکردهاند.
پایان سخن آنکه اگر فضایی مناسب برای نقد حاکمیت و زیرمجموعههای آن از قبیل قوای سهگانه، سازمانهای زیرنظر رهبری و دیگر نهادهای وابسته به نظام، به وجود نیاید؛ همچنان باید به انتظار روز مبادای پاسخگویی نشست.
در این یادداشت عمدا از مثالزدن پروا کردم تا هم خوانندگان خودشان مثال پیدا کنند و هم اینکه فکر میکردم موضوع تا حدودی واضح است.
یاعلی
سلام
1- دلایل به نتیجه نرسیدن مجادلات و بحثهای تئوریک چیه؟
2- تا اونجایی که من توی ذهنم هست، دو تا دلیل عمده هست که خیلی از مجادلات تئوریک رو به گند کشونده!
الف: موهوم و غیرواضح بودن الفاظ مورد بحث
ب: عدم فهم درست از پیش زمینهها و مبانی فکری یکدیگر.
3- نیازی نمیبینم بیشتر از این توضیح بدم چون فکر میکنم در عین اینکه خیلی بهشون توجهی نمیشه اما گزارههای واضحی هستن.
التماس دعا
سلام دوستان!
در راستای پاچهخواری سرویسفخیمهپارسییار، معادله زیر برای اثبات ریاضی شعار پارسییار، خدمت حضراتعالی و علیه تقدیم میشود...
برای نوشتن درست این معادله توی اینجا خیلی زحمت کشیدم چون هر کاری میکردم درست و حسابی ردیف نمیشد برای همین به این نکته توجه کنید که علامت ^ نشانه توان است پس a^2 یعنی a به توان 2
a = b <<= فرض
a^2 = ab <<= ضرب دو طرف در a
a^2 - b^2 = ab - b^2 <<= اضافهکردن b^2 - به دو طرف
(a - b)(a + b) = b (a - b) <<= تجزیه طرف اول از راه اتحاد مزدوج و طرف دوم با فاکتورگیری
a + b = b <<=
b + b = b <<=
2b = b <<=
اینجای معادله را هر کاری کردم نتوانستم به ریاضی بنویسم آنهم به خاطر تنبلی وُرد، اما فارسیش این میشه که : 2 مساوی است با b تقسیم بر b که نتیجه ان یک است... <<=
2 = 1 <<=
نتیجه حاصله آنکه وقتی 2=1 باشد، میتوان گفت که 1+1 دو نمیشود، بلکه اگر اندکی زحمت بکشیم میتوانیم آن را به هزاران برسانیم...
یاعلی
دعا یادتون نره
سلام
خدا بهمون رحم کنه!
دوستان میدانند که عادت به داستان نوشتن ندارم اما...
به من گفت اگه جای فلانی بودی چیکار میکردی؟!
گفتم چی شده مگه؟
گفت ازدواج کرده، باباش با اکراه قبول کرده بوده، مثل اینکه زیاد موافق این مورد نبوده، ولی در هر صورت مخالفتی نکرده...
گفتم خب؟
گفت باباش کلی خرپوله ولی حاضر نیست حتی یه کوچولو بهش کمک کنه، تازه پسره هم داره درس میخونه مثلا!
گفت خب بگو نظرت چیه؟
گفتم به باباهه که نمیشه گیر داد، چون پول خودشه، دوست نداره به پسرش بده، زور که نیست.
دوست داشتم نظر شما رو هم بدونم...
التماس دعا
یاعلی