سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدرسه که می‏رفتم فکر می‏کردم معلم‏ها با آدم‏های معمولی فرق می‏کنن.

نمی‏دونم؛
شاید فکر می‏کردم که معلم‏ها نمی‏تونن هیچ کار بدی انجام بدن و از این حرفا ...
اون‏وقتا اگه احترام خاصی برای معلم‏ها و دبیرها و استادها قایل بودم شاید فقط به خاطر احساس درونی‏م بود ...

اولین باری که دیدم یکی از معلم‏هامون داره سیگار می‏کشه داشتم از تعجب شاخ در میاوردم...
بگذریم...

یه استاد داشتیم که وقتی می‏خواست نظریات کسی رو نقد کنه، طرف رو با احترام کامل می‏شست و میزاشت کنار و بعد که حرفاش تموم می‏شد می‏‏گفت که البته این حرف‏های ما نباید باعث بشه که ما نسبت به استادهامون یه جور دیگه فکر کنیم و خیال کنیم که حالا که می‏تونیم نظریاتشون رو نقد کنیم دیگه لازم نیست اونا رو احترام کنیم.

مواجهه آقای موسوی با نقد کردن همه با حفظ ادب و احترام استاد و شاگردی و این حرفا، برام خیلی جالبه.
فکرش رو بکنید یه نفر مطمئن باشه که فلان کس در فلان موضوع اشتباه‏های تابلو داشته و داره اما باز هم نسبت به اون استاد ابراز محبت و احترام کنه.

فعلا همین!
یاعلی


نوشته شده در  چهارشنبه 85/10/6ساعت  7:51 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]