سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرخ، زرد، سبز...
هر چه باشد سیب است؛ اما سرخش سیب‏تر!
نگاهت که به آن افتاد بسم‏الله را جاری کن. چشمانت را ببند و نفس عمیقی بکش. ببین چه عِطری می‏دهد؟
سیب ِ آدم علیه‏السلام عِطر شیطنت می‏داد، عِطر وسوسه و شاید عِطر حوّایی زمینی که به خاکش چسباند.
سیب نیوتون عِطر جاذبه داشت؛ و علم، عِطر ظهور رنسانس. سیب از درخت افتاد؛ مقهور قانون طبیعت شد و ذهن پرسش‏گر نیوتون علامت سوال بزرگی از اراده و تدبیر خدا.
دوباره چشمانت را ببند. رایحه‏اش را با عقلت حس کن.
سیب تو چه عِطری دارد؟
 

*امام باقر علیه‏السلام: هنگامی که خواستی سیب بخوری، آن را ببوی وسپس بخور. اگر این کار را انجام دادی، هر درد و عارضه‏ای از تنت بیرون می‏رود و همه آن‏چه از ارواح، در انسان ایجاد می‏شود، فرو می‏نشیند‏.
دانش‏نامه احادیث پزشکی، ترجمه دکتر حسین صابری، ص 476


نوشته شده در  شنبه 86/8/19ساعت  10:41 عصر  توسط اقلیما 
  نظرات دیگران()

چشم‏مان را که باز کنیم، حجم زیادی از نوشته‏ها، مصاحبه‏ها و اظهارنظرهای جالب را می‏توانیم به راحتی ببینیم، بشنویم و بخوانیم. جالب.

به راستی چه چیزی باعث می‏شود که یک شخصیت سیاسی که خودش را مسلمان، مؤمن و عاقل می‏داند، بدون این‏که بگوید از حرف‏ها و تئوری‏های پیشینم دست برداشته‏ام، حرف‏های متناقض با نظرات پیشینش بزند. در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، همان‏گونه که چرخش‏های صد و هشتاد درجه‏ای رسمی و بدون پرده‏پوشی داشته‏ایم، کسانی را هم می‏توانیم یاد کنیم که به راحتی خواسته‏اند برای کسب قدرت سر مردم را شیره بمالند.

متاسفانه یا خوش‏بختانه در هر دو قبیله سیاسی کشور این‏چنین آدم‏هایی وجود دارند که حتا نیازی به اسم بردن هم نیست. فقط برای کلی نبودن بحث اشاره می‏کنم به همان‏ها که روزگاری هر منتقدی را به چوب مخالفت با نظام اسلامی و مخالفت با پیغمبر می‏راندند و امروز در مقام ریش‏سفیدی نشسته‏اند. و هم‏چنین آن‏هایی که روزگاری ادعای وجوب شرعی بر هم زدن جلسات سخنرانی بعضی‏ها را می‏کردند؛ آن هم با پررویی تمام؛ و امروز آزادی‏خواه و شریف شده‏اند.

بگذریم. احساس می‏کنم مصادیق توصیف‏های بالا روشن باشد.
نوبتی هم که باشد، نوبت اصلاح‏طلبان است که خیلی آرام و بی‏سروصدا تابلو‏های پیفصل تعلیق اصلاح طلبیشین‏شان را -دست‏کم- فعلا کنار بگذارند و با حرف‏های جدیدی که به گفتمان کنونی ایران نزدیک‏تر است وارد میدان شوند. البته واضح است که نفس تغییر دیدگاه رخداد تحسین‏برانگیزی است اما مشکل آن‏جاست که خیلی از حضرات برای کسب قدرت فقط چند روزی به لاک محافظه‏کاری می‏روند و حرف‏های قبلی‏شان را -فقط- نمی‏زنند.

این روزها به راستی فصل تعلیق گفتمان اصلاح‏طلبی است. گفتمانی که در طول هشت سال حضور محسوس در حاکمیت، حتا نتوانست موضع خوذ را با قانون اساسی مشخص کند؛ قانونی که -تقریبا- تنها میثاق ملی ایرانیان است. گفتمانی که گستردگی و پراکندگی‏اش به حدی بود که فقط به درد وحدت‏های قلابی روزهای انتخابات می‏خورد.

البته این حق را باید به اصلاح‏طلبان داد که تئوری‏های خودشان را به جامعه عرضه کنند؛ جامعه‏ای که خود باید صلاح خویش را تشخیص دهد و برای آینده خود تصمیم بگیرد.
اما صرف‏نظر از روش‏های اصلاح‏طلبان برای تبلیغ و درونی‏سازی تئوری‏های خود، باید نقش ویژه رسانه‏های متعلق به جمهوری اسلامی را از یاد نبرد؛ از جمله صداوسیما. باید قبول کرد که در سال‏های حاکمیت اصلاح‏طلبان بر دولت و مجلس، بزرگ‏ترین و غیرقابل بخشش‏ترین اشتباه تاکتیکی را صداوسیما انجام داد؛ و ایضا بزرگ‏ترین ظلم و بی‏رحمی در حق تاریخ، آرمان‏ها و اهداف جمهوری اسلامی.

اشتباه این بود. سانسور بی‏خردانه. حضرات صداوسیما فکر می‏کردند اگر اصلاح‏طلبان را سانسور کنند، آن‏ها حرف نمی‏زنند؛ فکر می‏کردند اگر حرف‏های اصلاح‏طلبان را به گوش مردم نرسانند، آن‏ها از زندگی ناامید می‏شوند در حالی که بی‏بهره بودن اصلاح‏طلبان از رسانه ملی باعث ورود قدرت‏مند و بی‏نظیر آن‏ها به عرصه رسانه‏های مکتوب شد.
آیا گزارشی که در بخش‏های خبری از ماجرای کنفرانس برلین پخش شد واقع‏بینانه و اخلاق‏محور بود؟ آیا سانسور بست‏نشستن نمایندگان مجلس ششم فایده‏ای برای نظام اسلامی داشت؟ آیا ماله‏کشیدن بر تئوری‏های مدیریتی و حتا حکومتی اصلاح‏طلبان دردی از جامعه دوا کرد؟ 

بگذریم. اگر صداوسیما در آن روزها تئوری‏های محافظه‏کارانه و ترس‏آلود خود را کنار گذاشته و به سخنان امام توجه می‏کردند، شاید امروز اصلاح‏طلبان نمی‏توانستند به همین راحتی به مناسبت فرا رسیدن روزهای باشکوه انتخابات، قصد فتح مجلس کنند.

حرف‏های جدید اصلاح‏طلبان چیست؟ شعارهای‏شان چیست؟ باید منتظر ماند و دید شرافت سیاسی مهم‏تر است یا دست‏یابی به قدرت.


نوشته شده در  یکشنبه 86/8/6ساعت  11:36 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

سفر محمود احمدی‏نژاد به ایالات متحده برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با رخ‏دادهایی همراه بوده که بار دیگر رسوایی رفتار زورگویان جهان را به نمایش گذاشته است.

صرف‏نظر از همه تحلیل‏ها و شیوه انتقال وقایعی که از جهت‏های مختلف ابراز می‏گردد، یک بخش از سخنان رییس‏جمهور اسلامی ایران در مجمع عمومی، حائز اهمیتی است که باید هزاران بار بازگویی شود.

با نگاهی گذرا به موارد ذکر شده در بند دوم ماده یک «منشور ملل متحد» به سادگی در می یابیم که سازمان ملل امروز آن گونه که تاکنون نیز این چنین بوده، هیچ محلی از اعراب ندارد. قصد یادآوری ناکارآمدی سازمان ملل و سازمان های تابعه اش ندارم اما تنها یک مورد از این بند را تنها جهت اطلاع -و شاید محض خنده!- در این جا می آورم.
1- سازمان برمبنای اصل تساوی حاکمیت کلیه اعضاء آن قرار دارد

سازمان ملل هیچ‏گاه حتی به اندازه یک روز هم نتوانسته است وظایف خود را انجام دهد. به علاوه بارها و بارها با ابزارهایی که در اختیار داشته است، موجبات فشار بر کشورهای مختلف را فراهم کرده است؛ آن‏هم تنها به سود برخی دیگر از کشورهای زورگو و بی‏دادگر. سازمانی برای ترجیح دادن نظرات بعضی از کشورها بر مناسبات جهانی. آیا این به معنای بی‏معنا شدن جمله نقل شده نیست؟ بی‏معنا و خنده‏دار.احمدی نژاد و سازمان ملل

حال جمله دکتر احمدی‏نژاد در سخنرانی ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد:
«در میان همه سازمانهای ناکارآمد، متأسفانه شورای امنیت سازمان ملل در صدر قرار دارد.» آیا این‏طور نیست؟ سازمان ملل متحد، اگر هم کارآیی داشته باشد، کارکردی برخلاف منشور ملل متحد است. سازمانی که وظیفه‏اش 2- توسعه روابط دوستانه در بین ملل بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق و خود مختاری ملل و انجام سایر اقدامات مقتضی برای تحکیم صلح جهانی بوده است، امروز شأنی جز فرمان‏برداری از نئوکان‏های تازه به دوران رسیده ندارد.

سازمان ملل در صدر سازمان‏های ناکارآمد دنیا. این سخنی است که احمدی‏نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر زبان رانده است.
دو گونه می‏توان به این سخن نگاه کرد. اگر مرعوب رفتار ریاکارانه دولت‏های اروپایی و امریکا باشیم و مناسبات جنگلی جهان امروز را بر همه چیز ترجیح دهیم، بی‏شک خواهیم گفت «سفسطه و مغلطه احمدی​نژاد/احمدی​نژادها منجی وطن نخواهد شد» و اگر گرایش به اصول انسانی داشته باشیم، خواهیم گفت «این سخنان احمدی‏نژاد، نشان از نبوغ انسانیت در درون او و هم‏چنین بهره‏گرفتن از تفکر جاودان اسلام ناب است»

اما به هر حال، سازمان ملل پوسیده‏ترین سازمان جهانی است. سازمانی پوسیده در جهانی مملو از حاکمانی وحشی و مردمانی سرخورده.
و احمدی‏نژاد، الگویی نو برای حاکمیت اخلاق‏محور و انسانی.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/7/4ساعت  5:23 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

شاید نانوایی سنگکی جای خوبی برای خواندن رمان «بازی آخر بانو» نبود. رمانی که خواندنش انرژی زیادی صرف می‏کرد.

بازی آخر بانو ابتدایی سریع و طوفانی دارد. تا اواسط کتاب، صفحه‏ها تند و تند پیش می‏روند. هر چه پیش‏تر می‏روی، ‏انگیزه‏ات برای خواندن کم‏تر می‏شود. نه که فکر کنی نویسنده نتوانسته است داستان بنویسد. شاید از آن جهت که دلت نمی‏خواهد چیزی بر خلاف تصورت شکل بگیرد. تصوری که در خلال خواندن بیش از صد صفحه از کتاب به دست آورده‏ای.

گویی پیام اصلی کتاب این است که هر چند منِ راوی قابل اعتمادم، اما نباید زود قضاوت کنی. 
این رمان شیوه روایت جالبی دارد. هر فصل رمان را یک نفر از شخصیت‏های محوری داستان روایت می‏کند. فصل‏های انتهبازی آخر بانوایی نیز هر کدام دو یا سه راوی دارد.

فصل گل‏بانو را که می‏خوانی، همه رخ‏دادهای یک بازه تاریخی را می‏توانی از دریچه نگاه و افکار گل‏بانو به دست بیاوری. و فصل بعد را اگر سعید روایت می‏کند، دوره تاریخی دیگری.

به اواسط داستان رسیده بودم. گل، آتشی از خشم در وجودم فراهم آورده بود؛ البته نسبت به رهامی. راوی فصل بعدی، رهامی بود. کتاب را بستم. نمی‏خواستم رهامی از همه کرده‏های خودش پشیمان شود. شاید حتا نمی‏خواستم دلیل رفتارش را بدانم.
اما رهامی هیچ دفاعی از خودش نکرد. خیلی صریح گفت که با مادر گل‏بانو معامله کرده است. معامله‏ای برای به دست آوردن یک بچه.

رمان تمام می‏شود. بازی آخر بانو دو ضمیمه دارد. در ضمیمه‏ها می‏فهمی که بازی خورده‏ای. در حقیقت، نویسنده هم بازی خورده است. همه بازی خورده‏اند. مگر دو نفر. رهامی و خانم محمدخانی یا همان محمدجانی.

یا شاید هم همه بازی‏خورده خانم محمدخانی هستند. مشخص نیست. باید یک بار دیگر هم بخوانم. اگر حوصله جزییات بیشتر را دارید...

نوشته شده در  شنبه 86/6/24ساعت  9:38 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سوره که رفت،‏ آن‏هم به لطف حوزه هنری و سازمان تبلیغات،‏ ماندم که چه نشریه دیگری ارزش خواندن دارد.

کم‏کم خردنامه هم‏شهری را چند باری گرفتم و دیدم که ارزش خواندن دارد. نشریه‏ای فکری و فرهنگی که علاوه بر رعایت لوازم حرفه‏ای‏گری، بی‏طرفی و مستند بودن، گرافیک خوبی هم دارد.

هم‏شهری ماه را هم که خیلی وقت بود می‏گرفتم. نشریه‏ای گویی برای گزارش ماهانه رخ‏دادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ادبی. حرفه‏ای و زیبا. بی‏طرفی قابل توجهی در این نشریه قابل درک است.

نزدیک به چهار ماه است که روزنامه نمی‏گیرم. نمی‏خوانم و نمی‏خواهم. پیش از آن دست کم هر دو سه روز یک بار یک یا دو روزنامه می‏گرفتم. و می‏خواندم.
ترک کردم. برای این‏که به ترکم پایبند باشم، اوایل به خودم اجازه می‏دادم روزنامه تماشا کنم. اما کم‏کم همان را هم کنار گذاشتم.

روزنامه شرق از آن نشریاتی بود که همیشه می‏خواندم. توقیف که شد، شرایط بدی ایجاد شد. فکر نمی‏کردم بتوانم روزنامه‏خوانی را کنار بگذارم اما شد.

هفته‏نامه شهروند را هم می‏گیرم، می‏خوانم. حامد می‏گوید می‏خوری. شاید. نمی‏دانم. به نظرم پی‏گیری فکر دیگران و شنیدن حرف‏های دیگران، لذتی دارد وصف ناکردنی. با همین حس بود که به مدت بیش از یک سال در جلسات هفتگی جبهه مشارکت قم شرکت می‏کردم. تجربه‏های جالبی بود که دست‏نیافتنی‏اند.

اضافه عرضی نیست!


نوشته شده در  شنبه 86/6/17ساعت  1:21 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

1- اسم مستعارم را دور انداختم. اسم من حسن اجرایی است.

2- اندکی درباره عنوان وبلاگ. شاید در خلال این دو سال و نیم، یکی از مهم‏ترین دغدغه‏های کسانی که این‏جا را دیده‏اند، عنوان وبلاگ بوده است. به نظر من عنوان وبلاگ یک نماد است. یک نشانه. نشان‏دهنده جهت‏گیری کلی وبلاگ. سمت و سوی وبلاگ.
بزرگ‏ترین افتخار ما، وابستگی به انقلاب اسلامی است. و نیز دنباله‏روی از خط امام. ولی این کافی نیست. این حرف‏ها ادعاست. ادعا را باید ثابت کرد. در همه لحظه‏های تلخ و شیرین زندگی...

ما می‏توانیم و وظیفه داریم که فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ اسلام ناب را بدون شعار و ادعا نشان دهیم. نشان بدهیم. من برای این‏که به عنوان وبلاگم پایبند باشم، لازم نیست از صبح تا شب درباره اهداف انقلاب و شاخصه‏های انقلاب و بقیه مؤلفه‏های آن حرف بزنم. باید تاثیر همه این چیزها را روی زندگی‏ام ببینم و بتوانم این‏جا نشان بدهم.

هر جایی اقتضای خاص خودش را دارد. من اگر عرضه دارم، باید جهت‏گیری خودم را توی فضای کاملا شخصی و صمیمی وبلاگ اعمال کنم. نه این‏که این‏جا را با نشریه ارگان فلان حزب اشتباه بگیرم.

من به عنوان وبلاگم اعتقاد دارم. ما با تکیه بر تئوری ولایت فقیه، چشم‏های‏مان را باز می‏کنیم. چشم‏های بازمان را به دیگران هم نشان می‏دهیم. فایده‏های باز بودن چشمان‏مان را هم به همه می‏گوییم. می‏گوییم؟ نه! نشان می‏دهیم.

3- وبلاگ‏نویسی یک هنر است. بنابراین پیام امام به هنرمندان شامل حال ما هم می‏شود.
«هنر در مدرسه عشق، نشان‏دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است . هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ‏کامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.
هنرمندان ما تنها زمانی می‏توانند بی‏دغدغه کوله‏بار مسئولیت و امانت‏شان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردم‏شان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتب‏شان به حیات جاویدان رسیده‏اند.» پیام امام به هنرمندان

همین


نوشته شده در  چهارشنبه 86/5/24ساعت  4:14 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

دلم برای خبر و خبرنگار و خبرنگاری و خبرنویسی و خبررسانی و غیره می‏سوزد.

همین.

علی گفت این یادداشت رو من میخاستم بنویسم!


نوشته شده در  چهارشنبه 86/5/17ساعت  5:46 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]