سلام
اینک به خاتمی
او که هنری بزرگ داشت.
همو بود که دولت را از حکمرانی و اقتدارگرایی بر مردم به سوی دوستی و ارتباط دوستانه و خدمتمحور کشانید.
آری!
دولت سیدمحمدخاتمی با همه فراز و فرودهایش آغازی بود بر پایان جدایی حاکمان از مردم و پایین آمدنشان از قله قاف حکمرانی.
البته آنچه مهم است ارادهای است که از جانب سیدمحمدخاتمی برای پایان جدایی مردم از حاکمیت اجرایی سراغ داشتیم...
با آنچه که از جناب ایشان سراغ داریم این مرد بزرگ در هر زمان و مکانی که بگنجد خدمت خلق را پیشه خود میکند.
خدایا خودت گفتهای که إنجَاهَدوا فینَا لَنَهدینَهُمسُبُلنا.
یاعلی
سلام به همه
1- سونامی بزرگ دیگری در راه است. چند روزی دیگر بیشتر تا اعلام رسمی کابینه پیشنهادی جناباحمدینژاد نمانده.
همانگونه که انتخاب ایشان به عنوان خدمتگزار از سوی مردم خیلیها را شگفتزده کرد سونامی دیگری نیز در راه است که امواجش بیش از دفعه پیش افکار نیروهای سیاسی را پریشان میکند.
بگذریم
2- مادر!
چشمانت چشمه لطف خداست کاش بتوان آسمان را هر شب پر از عطر نگاهت کرد.
مادرم!
تو یگانه پیامآور سرزمین عشق آدمیانی تو سرسلسله زلال محبتی تو سرچشمه جوشان رود زیستنی.
آنگاه که شبها را تا به صبح به انتظار چشم برهم نهادن جگرگوشهات میگذراندی را پاس میدارم و به تو میبالم.
پریشانیهای زیستنت بیش از آن است که حتی به فکر جبران سهم خودم باشم اما بدان که تنها کاری که میتوانم برایت انجام دهم این است که نگذارم به خاطر من سرشکسته شوی. همین.
3- خدا رو شکر ما هم بابا داریم هم مامان
اما
درود بر آن مادرانی که برای تربیت بچههایشان از همراهی همسرشان محروم بودند.
آنها که یکه و تنها در این بیشه پر وحشی با هر چه ناملایمات زیستن بود دست و پنجه نرم کردند تا فرزندانشان نوای یتیمی را به گوششان راه ندهند.
4- فاطمه دختر پیامبر بود و نگاه خدا بود بر روی زمین و جرعهای بود از لطف الاهی و پارهای از وجود نبی.
همان بهتر که بیش از این درباره او که دنیایی را پر از خوبی کرده سخن نگوییم.
یاعلی
سلام
قرار بود تا انتخابات چیزی ننویسم، اما نشد.
امروز فقط اومدم که یه عبارت کوچیک رو اینجا بنویسم
هاشمینه!
به هر کسی میخواهید رای بدهید اما به هاشمی نه!
یاعلی
به نام خدا
سلام به همه دوستان عزیزم
یکی از مولفههای اصلی که برای یک رییسجمهور عنوان میشود، عملگرایی است.
عملگرایی را میتوانیم در یک نگاه خیلی اولیه، به سه گروه تقسیم کنیم.
باز، متوسط و بسته
در ابتدای نوشتنم قصدم به نوشتهآوردن همه این سه نوع بود اما دیدم که ملال آور میشود، به همین دلیل اصل حرفم را میگویم.
شعار انتخاباتی جناب آقای هاشمی، همهباهمکار است.
بنده تفسیری از این شعار دارم که نشانگر سیر کاری منتقدستیز ایشان است.
هر سیاستمداری برای خود اصولی دارد و برنامههایی و آقای هاشمی نیز، اما آقای هاشمی یک عملگرای به شدت بسته است که عملگرایی خویش را حتی بر آزادی مردم مقدم میکند.
یعنی اینکه جناب آقای هاشمی برنامههایی را میخواهد اجرا کند و به هیچ وجه نمیپسندد که کسی در مقابل این برنامهها قدعلم کند.
نمیگویم آقای هاشمی انتقادپذیر نیست اما این ادعا را دور از واقع نمیبینم که هیچ توجهی به انتقادها ندارد.
یعنی اینکه ایشان اصولا کار خودش را میکند.
همه با هم کار
یعنی من برنامه دارم
من برنامه دارم
فقط من
و اگر من را انتخاب کردید، من و برنامهام را انتخاب کردهاید
پس این حق را به خودتان ندهید که به انتقادهایتان توجه کنم.
همه با هم کاری را میکنیم که من میگویم.
و این یعنی آخر عملگرایی.
چیز دیگری به ذهنم نمیآید.
اما همین را بگویم که اگر رایمان را خدایناکرده به نام هاشمی بنویسیم معنی آن این است که همه برنامهها و اصول رفتاری و سیاستهای ایشان را در سه مقوله اقتصاد و سیاست و فرهنگ پذیرفتهایم.
چون هاشمی نشان داده است که هیچ اهمیتی برای منتقدینش قایل نیست.
امید که آمدن هاشمی تنها تاکتیکی برای افزایش حضور مردم در صحنه باشد و بس.
یاعلی
سلام
کلی خیالبافی کرده بودیم و شکممان را سابون زده بودیم که دلی از عزا در بیاوریم با نیامدن هاشمی، اما آمد و ما را عزادار کرد.
آخر من نمیدانم با این تسریهات سیدعلیخامنهای، چه دلیلی برای آمدن این پیرمرد وجود دارد.
البته ما باز دعا میکنیم که آقای هاشمی ایشالا تا انتخابات، یه جورایی از خیر(شاید شر) رییسجمهور شدن، بگذرن.
البته با اون شناختی که ما از دور و بریهای ایشون داریم، بعید میدونم که ...
ول کن بابا.
به خدا نمیخاستم اینا رو بگم.
اومده بودم که بگم اومدن هاشمی یه توهین گنده به همه اونایی بود که خودشون رو نامزد کرده بودن، آخه آقای هاشمی پیش از نامزدی، دمبهدم میگفت که اگه ببینم یه آدم بهدردبخوری هست، نمیام و بنابراین، اومدن ایشون به معنای اینه که ایشون، هیشکی رو عددی ندیده که پا شده اومده.
به هر سورت...
ما که تکهتکهمون بکنن هم به اونایی که زهد رو باز تعریف کردن و معناش رو تغییر دادن رای نمیدیم.
خدانگهدار
یاعلی
سلام
شاید این شبهه توی ذهنتون اومده باشه که با این همه انتقادی که به آقای هاشمی و خاتمی وارد کردیم، این میون تکلیف رهبر عزیزمون چی میشه؟
مگه سیدعلیآقای خامنهای، رهبر این مملکت نیستند؟
مگه قرار نیست هر وقت دولت مسیر انهرافی رو در پیش گرفت، یه کسی به اسم رهبری باشه که جلوی اون رو بگیره؟
تازه هر چی باشه این رییس جمهور، زیردست رهبره و باید ازش هرفشنوی داشته باشه.
و اما توجیه این شبهه:
اگر سیره سیاسی خمینی بتشکن رو یه نگاه جزیی بندازیم، میفهمیم که امام تا جایی که ممکن بود رییسجمهور رو همایت میکرد.
نمونه روشنش همون رییسجمهوریه که توی جنگ هم دست از خرابکاری ورنداشت و امام تا آخرین روزهای ریاستجمهوریش ازش همایت میکرد و اون دیوونه هم وقتی دید خیلی داره وزعیت خیت میشه با آرایش زنونه از کشور فراری شد.
بگذریم...
اون چیزی که از بررسی سیره سیاسی امام به دست میآد اینه که سیدعلیخامنهای تا جایی که توانسته است، به ارشاد رییسجمهورها پرداخته است اما برای به وجود نیامدن توهم جنگ قدرت در جمهوری اسلامی، هیچگاه مستقیم با کسی درنیفتاده است.
به عنوان نمونه:
آن سالهایی که جناب آقای هاشمی در اوج قدرت بود، شعاری که در ابتدای سال 74 از سوی رهبر بزرگوار و رشید انقلاب عنوان شد، انزبات کاری و عدالت اجتماعی بود.
و این خود پیامی بود که هیچوقت آقای هاشمی به آن توجهی نکرد.
نمونههایی از این دست خیلی زیادند.
در دولت جناب آقای خاتمی نیز نمونه بارز آن، روزی است که وزرا خدمت رهبر عزیزمان مشرف شده بودند و دکتر مهاجرانی از ترس رهبر، در آن جلسه شرکت نکرد.
سیدعلیخامنهای هم با رشادت تمام گفت که در این چند سالی که دکتر مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد بوده است، هیچ کار خوب و مناسب با اهداف انقلاب، از سوی وزارت ارشاد انجام نشده است.
این بیان رهبری پیش از آنکه انتقادی به مهاجرانی باشد، تذکری به خاتمی بود، اما کو گوش شنوا.
ایشالا که سرتون رو درد نیاورده باشم.
دعا کنید ما را هم.
خدا نگهدارتون باشه
یا علی
به نام خدا
سلام به همه تون
نشستن امید آخرین قلبهای شکسته از بیداد و ستم،بر عرش امامت و ولایت بر همه آنان که دلی از آزادهگی و انسانبودن لبریز کردهاند، همراه با برکت و خوشبختی و خوشسرانجامی باشد.
برای آمدنش سلوات.
یادداشت قبلی رو که نوشتم با این هدف بود که بگم با این سیاستهایی که در دوران سازندهگی اجرا شد، اولین نتیجهای که به همراه آورد، دور ماندن از اهداف انقلاب بود، همان اهدافی که انسان هایی بزرگ و وارسته برای دستیابی به آن سر و جان داده بودند.
در این سالها، مجموعه دولت به یک دولت کارگری تبدیل شده بود که یا به مسایل فرهنگی بیتفاوت بود و یا دیدگاهی لیبرال و اباهیگرانه نسبت به فرهنگ داشت.
این رواج فرهنگ غربی آنقدر تابلو بود که در سال 72، در جریان انتخابات ریاستجمهوری که در دوره دوم ریاستجمهوری آقای هاشمی برگزار میشد،فردی خود را کاندیدا کرده بود تا با هاشمی رقابت کند که شعار خود را بازگشت به اهداف انقلاب نهاده بود. هالا پیدا کنید پرتقالفروش را.
جالبی داستان آنجا خیلی خندهآور میشود که هفتهنامه سروش که از سازمان سدا و سیما درمیآید، بعد از انتخابات 72 و پیروزی آقای هاشمی، آنچنان به رقیب هاشمی توپیده است که گویی قسد براندازی داشتهاست.
بیشترافرادی که بعدها هدف و وزیفه خود را متزلزل کردن جمهوری اسلامی یافتند، در دولت جناب آقای هاشمی تولید شدند، که البته نیازی به نام بردن از افراد و مراکزی که در دولت هاشمی به تولید اینجور افکار مشغول بودند، نیست.
شاید هم لازم باشه بگم، اگه خاستید میگم.
برای امروز همینقدر کافیه...
برام دعا کنید
یا علی