نمیخواستم دوباره درباره سوره و جلوگیری از انتشار و این حرفها چیزی بنویسم. اما آقایان خیلی بامزه و در عین حال عوامفریب هستند. تا جایی که از طرفی در همین چند روزه برای سوره شورای راهبردی دست و پا کردهاند و مثلا میخواهند برای بزککردن چهره ...شان شماره سیام سوره را با سانسور شدید منتشر کنند. مهم نیست.
آن روزها که کتابهای سیدمهدی شجاعی و از جمله رزیتا خاتون را میخواندم، خواندم که سیدمهدی شجاعی گفته بود که حتی اگر دادگاه او را مجرم نداند، نیستان را دوباره به دست چاپ نخواهد سپرد. با خودم گفتم سیدمهدی شجاعی لابد از فرط عصبانیت آن تصمیم را گرفته است. اما امروز، با خودم فکر میکنم سورهای ها خیلی بیعرضهاند اگر با این بساط پهن شده دکتر خوش لهجه قصه ما کنار بیایند و بخواهند ادامه بدهند. همین
امسال هم دارد تمام میشود. برای من که تمام شده است.
تا بیست و چهارم اسفند رسما باید مشغول درس و مشق باشم. بعد از آن از 24 اسفند تا 29 همان ماه به همراه دوستان وبلاگنویس، روزها بل ثانیهها را زیر سایه شهدا به سر خواهم برد.
احتمالا در یکی از شهرهای جنوب، شاید آبادان از اردوی جنوب وبلاگنویسان جدا شوم و به روستایم بروم.
از ابتدای سال 86 تا چهارم فروردین در کنار خانوادهام خواهم بود و بعد از آن باز ...
نمیدانم...
نه از تمام شدن این سال خوشحالم و نه از شروع سالی جدید. البته خدا را شکر میکنم که از هیچکدام از این اتفاقات، ناراحت هم نیستم.
همین
با روزنامه شرق از نظر تئوریک مشکل داشتم. وقتی توقیف شد، تحلیلم این بود که شرقیها به هر کاری دست زده بودند که توقیف شوند.
شرق 150 تومان بود. یعنی به قیمت یه کیهان، یه رسالت و یه روزنامه دیگه. معمولا پول زیادی نمیتونستم خرج مطالعه روزانه و روزنامهای کنم اما یه روزنامه شرق خیلی بیشتر از یه روزنامه بود. بگذریم.
بعد از اینکه شرق تعطیل شد، با این که چند تا روزنامه جدید شروع به انتشار کردن و در بین روزنامههای موجود هم روزنامه حزبالله رو نسبتا بیشتر از بقیه قبول داشتم و دارم، اما هیچکدوم شرق نمیشن. بعد از توقیف شرق، حس روزنامه خوندن من هم توقیف شده.
نشریاتی که در این پنج سال مطالعه کردهام، خیمه و اشراق اندیشه و سوره بودهاند. البته سوره را بیشتر و بهتر میخواندم. هم به خاطر این که تحلیلی بود و هم به خاطر اینکه کاربردی و ملموس بود. درد بینشریه بودن هم به درد بیروزنامه بودن اضافه شد!
سوره حتی اگر باز هم منتشر شود، یقینا سوره شهید اوینی نخواهد بود. نمیدانم این ره به کجا میخواهد برود و هدفش چیست اما تعطیلی سوره برای نظام خیلی زشت است خیلی.
مطمئنا تا ظهور نشریهای در حد و اندازه سوره، باید سالها انتظار کشید. خاک بر سر ...
کاش حضرات بزرگوار عرضه داشتند جلوی این همه دهنکجی مدیران ارشد و غیر ارشد به آرمانهای انقلاب را بگیرند، نه اینکه دهن منتقدین مشفق را خورد کنند.
فعلا سرم شلوغه؛ ممکنه نتونم توی این چند روزه چیزی بنویسم...
یکوبلاگ
اعتراض به توقیف ماهنامه سوره
من باغ مظفر را ندیدهام، حوصله دیدن آن مزخرفات را هم نداشتم و ندارم.
قلمراد چند روزی است که معطل مانده است. نمیداند چه کار کند. قلمراد اصلا دیوانه شده است. قبلا حداقل اگر ما نمیتوانستیم تشخیص بدهیم که میخندد یا گریه میکند، الان خودش هم نمیداند دارد چه غلطی میکند.
اصلا کاری ندارم که آقایان اصولگرای سازمان تبلیغاتی اهل حوزه هنری بسیار مسلمان پیرو فرامین مقام معظم رهبری دنبالهرو خط شهدای انقلاب و دفاع مقدس و غیره که مثلا بخشی از دعوت مردم به حقگویی و اینا را به عهده دارند، ادامه جمله با خودتان.
اصلا کاری ندارم که الان جامعه و توس و مشارکت و آزادگان و آزاد و غیره دارند به ریش اصولگرایی و همه بند و بیلش میخندند.
مهم هم نیست که چرا در سوره را تخته کردهاند و نتوانستهاند بیشتر از این وجود این غده سرطانی را تحمل کنند.
لابد از رژیم غاصبها هم خطرناکتر شده است.
لابد زردها بهتر میتوانند اهداف حضرات دولتی و غیره را تامین کنند.
میخواستم به آقای بنیانیان بگویم شما ارزش مدیر مسئولی نشریهای همچون سوره را ندارید. اما بعید میدانم ان دکتر حسن بنیانیان که من میشناسم این همه نسبت به کسانی که از نزدیک با آنها در ارتباط است نفهم باشد. لابد آنهایی که مورد لطف این نشریه کثیف و غیراخلاقی قرار گرفتهاند، برای پاک کردن فضای قدسی جامعه اسلامی از لوث وجود مظاهر فساد و فحشا به حسن آقای قصه ما نامه فدایت شوم نوشتهاند که قربان آن ریشهای سفیدت! ای شفتالو! آن سورهایها رو با دلایل جالب خفه کن که خفهت میکنیم.
در هر صورت مهم نیست.
به آقای جلیلی تبریک میگم. واقعا هم تبریک میگم که تونست به همه بفهمونه که بعضی از آقایون حتی تحمل نقدهای عالمانه و منصفانه رو هم ندارن. چه برسه به انتخاب و بازتاب و شرق و غیره.
من معذرت میخواهم...
من از طرف عدلیه نظام مقدس جمهوری اسلامی از همه معذرت میخواهم.
من از طرف شخص آقای شاهرودی و همه زیر دستانش، از فرمان 8 مادهای رهبر انقلاب که لابد هنوز به پیمان هشت مادهای تبدیل نشده، معذرت میخواهم.
من کارهای نیستم.
ببخشید توی کار بزرگترها فضولی میکنم.
اصلا من از شخص آن آقایی که از مسئولان خواسته بود که قوه قضاییه ملجأ و پناه مظلومان و ستمدیدگان باشد، پوزش میخواهم. البته میدانم که این ادبیات قدیمی شده است اما آقایان باید یادشان بیاید.
من از جناب آقای شهرام هم پوزش میخواهم که در زندان جمهوری اسلامی نتوانستهایم بیشتر از یک خط موبایل و یک دستگاه رایانه و اینها در اختیارشان بگذاریم.
من از شهرام جزایری عرب و همسرشان معذرت میخواهم که باید تولد فرزند نازنینشان را وقتی جشن بگیرند که شهرام خان بیش از یک سال است مجبور است در هتل اوین زندگی کند.
اظـهـارات دبـیـرکـل جـامـعـه اسـلـامـی دانـشـجـویـان دربـاره قـوه قـضـائـیـه
راستش من از سینما چندان دل خوشی ندارم و کلا شاید در ماه سه ساعت هم تلوزیون نبینم...
یعنی در سال چیزی حدود 40 ساعت...
راستش دبیرستان که میرفتم کل پول تو جیبی که از بابا میگرفتم رو بابت مجله جوانان اون موقع میدادم و کل اخبار هنری رو میخوندم. از هزینه کفش و سایر هزینهها میزدم و میرفتم رمان و مجله میخریدم. ولی حوادثی اتفاق افتاد که از هرچی سینما و تلویزیون و سریال بود، متنفر شدم... .
بگذریم...
نخاستم بیوگرافی بنویسم. یادمه وقتی عنوان فیلم رو دیدم و شنیدم، چیز چندانی ازش نفهمیدم ولی وقتی بر حسب اتفاق، فیلم را دیدم حسابی افسوس خوردم حسابی... شاید به خاطر اینکه ننشستم همه فیلم رو نگاه کنم و پیامش رو درست نگرفته باشم...
حکایت بیعاطفگی آدمهای مدرن امروز بدجوری دلم رو به درد آورد...
اما قضیه به همینجا ختم نشد و نمیشه. چند روز پیش به خاطر یک کار کوچولو، خیلی کوچولو که دونستنش شاید خیلیها رو به خنده بندازه، درک بیعاطفگی کسانی که ادعای محبتشون گوش فلک رو پرکرده خیلی دلم رو به درد آورد... .
یادمه اون وقتها که بچه بودم وقتی توی فیلمهای خارجی میدیدم که یک انسان چطور به یک سگ اظهار محبت میکنه و اون رو تو بغل میگیره، چقدر تعجب میکردم. ولی حالا دیگه شنیدن خبر مرگ پدر و مادرهای پیری که شاید چند روز از مرگشون گذشته و تازه همسایهها از مرگشون خبردار شدن هیشکی رو به تعجب نمیاندازه!!
آره ما انسانها خیلی گرفتار شدیم. نمیدونم چقدر و چرا، ولی میدونم میشه آدم تو خونهای زندگی کنه با نزدیکترین کسان خودش، ولی از تنهایی تو خلوت خودش گریه کنه. میدونم خیلی از اطرافیان و نزدیکترین کسای آدم بقیه رو واسه رفع نیازهای خودشون میخوان و کافیه که توی کوچکترین گرفتاری بفهمن که بهشون نیاز داری؛ اونوقت میفهمی هیشکی رو نداری.
خدا کنه هیشکی به کسی جز خدا تکیه نکنه.
من از خبر بد بدم میاد...
من از خبر بد حالم به هم میخوره...
چرا در مملکت جمهوری اسلامی، باید انسانهای خائن و کثیفی باشند که برای یک مفسد اقتصادی که معلوم نیست چرا او را فرار کرده اند، همایش تقدیرآمیز بگیرند؟ :پیوند:
چرا باید به خودشان جرأت بدهند که با نام جنبش عدالتخواه دانشجویی برای کسی که یک عمر خون مردم را در شیشههای متفاوت کرده است و چند سالی را هم مهمان عدلیه بوده است، مجلس تقدیر بگیرند؟
حالا این هیچی...
پررویی و بینزاکتی را به حدی رساندهاند که با تبختر تمام میگویند: چارهای جز نگاه طنز آلود به بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی نداریم.:پیوند: انگار مملکت ملک پدرشان است. اصلا به نظر من این عدلیه خیلی دارد خودش را جلوی این نیموجبیها کوچیک میکند. من جای این حضرات موید مؤبدالریاسة باشم، پوست از سر و کله این بچهننهها میکنم.
اصلا اینها به کنار...
این حیدری و نجفزاده:پیوند: ننر هم که تا حالشان را درست و حسابی نگیریم و دو تا کفگرگی حواله ناحیه فوقانی زبانشان نکنیم آدم نمیشوند. رسانه ملی هستید که هستید. بیست و سی هستید که هستید. آدم نمیداند اینجا جمهوری اسلامی است یا جنگل. یکی بیاید این بیمبالاتها را جمع کند.
نمیگذارند این مسئولان عزیز و زحمتکش و همیشه در حال کار و تلاش و اینا یه خورده استراحت کنن. حالا فوقش شهرام جان بعد از این همه زندانی بودن یه سر رفته باشد دبی تا یه هوایی عوض کند. اه. اعصاب آدم را به تته پته میاندازند.
راستی! آنهایی که از زور اینکه تا خودشان یک غلطی میکنند آقای عدلیه دمشان را از ته میبرد کلی به شهرام ما حسودیشان میشود، این پیام آقا شهرام رو بخونن تا بفهمن که اینجوریا هم نیست...
ای مردم جالب ایران!
میخواهم به اطلاعتان برسانم که در این مدت در هتل اوین بودم، حتی یکبار هم نتوانستم نماز را به جماعت بجا آورم و گاهی به مدت دو ماه نیز از خانوادهام دور بودم. بجای قهوه به من چای میدادند وسرعت اینترنت نیز همواره پایین بود. بعضی مرا متهم کردند که من چت میکردم اما خدا شاهد است که سلول انفرادی برای من همچون دفتر کارم بود. ولی نباید هیچگاه مایوس شویم، بخاطر همین من به چیزهای خندهدار فکر کردم و خواستم در جلسات دادگاه شرکت کنم و حتی پیشنهاد کردم که دادگاه را جدیتر برگزار کنند تا حوصلهام سر نرود.:پیوند:
فکر میکنید مهمترین نهادی که باید هنر رسمی انقلاب اسلامی را در آن یافت کجاست؟
هنرى زیبا و پاک است که کوبنده سرمایهدارى مدرن و کمونیسم خونآشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مرفهین بى درد و در یک کلمه اسلام امریکائى باشد.
هنر در مدرسه عشق، نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و نظامى است.
هنر در عرفان اسلامى، ترسیم روشن عدالت، شرافت، انصاف و تجسم تلخکامى گرسنگان مغضوب و قدرت و پول است.**
آیا آن جایی که قرار است نماد هنر انقلابی و اسلامی باشد اینگونه است؟
حواستان باشد که من انتقاد نکردم. من فقط دوسه خط از گفتههای امام این انقلاب را گفتم برای آنهایی که او را امام خویش میدانند. داشته باشید. یک نمونه از گلهایی که من دوست دارم.
** امام خمینیرحمةاللهعلیه - تجلیل از هنر و هنرمندان متعهد - 30 شهریور 1367/ 9 صفر 1409 - تهران، جماران