سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک لایه می‏رویم عقب.

می‏خواهم حرفی بزنم، چیزی بگویم یا شاید کاری بکنم؛ تا این تشویش ذهنی دست کم کم‏رنگ‏تر شود؛ تشویش ذهنی، دل‏مشغولی ذهنی و هر چیز دیگری از این دست.

شاید اگر چند کلمه دیگر بنویسم آرام شوم. ولی نه! اگر همه‏ی روابط انسانی را می‏شد با منطق پیش برد شاید آرام بودم. بدبختی این‏جاست که سهم منطق خیلی کم است.

بالاخره حرفم رو زدم. ساعت چهار باید سر کلاس باشم.


نوشته شده در  دوشنبه 86/12/6ساعت  3:52 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

بعضی وقت‏ها بعضی‏ها که حرف می‏زنند تنها کاری که می‏کنم، سکوت کردن است. سکوت که نه! موافقت؛ یا دست‏کم موافق نشان دادن خودم. بعضی وقت‏ها بعضی‏ها آن‏چنان با قطعیت سخن می‏گویند و اظهارنظر می‏کنند و خطابه می‏کنند که احساس می‏کنم جز سکوت و موافقت راضی‏شان نمی‏کند.

راستش را بخواهید این رفتارم بیش از این‏که از سر اختیار باشد، از ترس است. از این‏جور آدم‏ها میآدم بزرگ‌ها را بشناسیم!‏ترسم. آدم‏هایی که انگار دارند با تو بحث می‏کنند اما وقتی -مثلا- می‏خواهی در بحثی که می‏کنند شرکت کنی و جواب بدهی، تندی می‏کنند و خشمگین می‏شوند؛ این‏گونه وقت‏ها احساس ترس می‏کنم.

آن ها انتظار دارند اگر حرفی را جدی می‏زنند، همه جدی بگیرند؛ یا دست کم افراد خاصی جدی بگیرند و سخن‏شان را به شوخی نگیرند. اما من نمی‏توانم؛ ترجیح می‏دهم سکوت کنم اما وارد بحثی نشوم که قاعده‏هایش از پیش ریخته شده‏اند.

هیچ‏گاه به دنبال قانع کردن و نشان دادن واقعیت و حقیقت به طرف مقابل نیستند اینان. بیانیه صادر می‏کنند؛ تو هم باید بشنوی و قبول داشته باشی. مهم‏تر این‏که باید حرف‏های‏شان را ادامه بدهی و کمک‏شان کنی؛ تا بتوانند بیش‏تر بگویند. و من خیلی وقت است که از این جور آدم‏ها دور شده‏ام؛‏ ناخودآگاه. راستش را بخواهید از این آدم‏ها می‏ترسم؛‏ بدبختی آن‏جاست که خیلی وقت‏ها همه‏ی رفتارهای اینان دوستانه و خواستنی است اما آن رفتارهای جالب خیلی چیزها را خراب می‏کند.

شاید نباید بگویم؛‏ اما من توی ذهنم به این‏جور آدم‏ها می‏گویم آدم بزرگ‏ها؛ آدم بزرگ‏هایی که فکر می‏کنند آن قدر بزرگ شده‏اند که بتوانند درباره‏ی همه و همه اظهار نظر کنند و حتا درباره‏ی ذهنیات آدم‏ها هم داوری کنند. تصریح می‏کنم «آدم بزرگ‏ها» با مفاهیمی از قبیل «بزرگ‏ترها» و «بزرگان» دست کم در ذهن من تفاوت‏های زیادی دارند. 


نوشته شده در  جمعه 86/12/3ساعت  3:53 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

بسیاری از اختلاف‏های روزمره‏ای که میان انسان‏ها پیش می‏آید ناشی از عدم درک مشترک از یک مفهوم یا حتا یک کلمه است. نیازی به توضیح نیست که این اشکال بعضی وقت‏ها آن‏چنان ایجاد بن‏بست می‏کند که به دشمنی می‏انجامد.

یکی از همین مفهوم‏ها و کلمه‏ها، واژه‏ی امام و رهبر در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است. گرچه خیلی از اظهار نظرهای سیاسی را باید در حد ابراز وجودهای کودکانه‌ی سیاسی دانست اما باید به مبناهای نظری کلمه‌های استفاده شده توجه کرد.

همیشه در مقاطع خاص سیاسی از برخی گروه‌ها و شخصیت‌ها می‌شنویم که طرف مقابل را متهم به عدول از راه امام می‌کنند و طرفداران هر دو گروه نیز به حقانیت طرف خود ایمان دارند و از آن دفاع می‌کنند.

با اندکی دقت در گروه‏ها و قبیله‏های سیاسی می‏توان به معنای امام در واژگان فکری آن‏ها پی برد. نیازی به تصریح نیست؛ گروهی که کم هم نیستند و در هر دو اردوگاه موسوم به چپ و راست هم فراوان‌اند، رهبری جمهوری اسلامی را در حد کاریزما قبول دارند؛‌ «محصول کاریزما یا امر قدسی حکومت بر قلب‌ها است؛ حکومتی که بیش از آن‏که متکی بر تعقل و خرد باشد در روان و عاطفه پیروان ریشه دارد»(منبع). این دسته -به عنوان مثال- تا آن جا رهبر جمهوری اسلامی را رهبر می‏دانند که نفوذ مردمی بالایی داشته باشد؛ و توجه خاصی به خود شخصیت رهبر ندارند.

بر همین اساس توجه خاصی به افکار و عقاید رهبر هم ندارند؛ نگاه ابزارگرایانه به رهبری را به راحتی می‌توان در تلقی کاریزماتیک از واژه امام دید. نگاهی که خود را ملزم به پیروی، نشر و دفاع از آرمان‏ها و افکار رهبر نمی‏داند اما خود را پاسدار راه امام می‏داند. پاسدار راه امام؛ شاید معنی‏اش این باشد: پاسدار کاریزمای امام، پاسدار نفوذ و محبوبیت امام.

نگاه گروه دیگر به مفهوم امام و رهبر کاملا اعتقادی است. آن‏چه در این دیدگاه مهم‏تر و اصولی‏تر از همه است، جایگاه رهبری رهبر است نه محبوبیت و نفوذ کلام او در میان مردم؛ و نه حتا ویژگی‏های شخصی دیگر او. شکی نیست که معتقدان این دیدگاه کم‏تر از گروه پیشین هستند اما این گروه پایبندی بیشتری به اصل نظام و قانون اساسی دارند.


نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/2ساعت  2:12 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]