این روزها اگر سری به خبرگزاری فارس بزنیم، میبینیم مصاحبهها، گزارشها و مقالاتی که دربارهی توقیف سه روزهی این خبرگزاری منتشر میشود.
این رفتار رسانهای خبرگزاری فارس که پس از توقیف سه روزه به شدت در مواجهه با دولت تغییر روش داده است، باید عبرتی باشد برای رسانههایی که استقلال رسانهای ندارند.
خبرگزاری فارس در عین حال که یک رسانهی حرفهای و تاثیرگذار است اما در سالهای اخیر ثابت کرده است که شان خود را از یک رسانهی مستقل فروکاهیده و ارگان مستقیم گروهها و قبایل سیاسی خاص شده است.
البته هر رسانهای حق دارد دیدگاه سیاسی خاص داشته باشد و سمت و سوی سیاسی و فرهنگی خود را در انعکاس اخبار خود ملاک قرار دهد؛ اما همهی اینها آنگاه ضعف رسانه تلقی میشود که رسانهای همچون خبرگزاری فارس به محافظهکاری و پشتیبانی بدون پشتوانهی فکری از گروههای خاص سیاسی روی بیاورد.
به عنوان مثال میتوان به عملکرد این خبرگزاری در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی اشاره کرد که در آن مقطع میشد دید این خبرگزاری رسما به بلندگوی جبههمتحد اصولگرایی تبدیل شده است.
و همچنین تا پیش از توقیف این خبرگزاری، به سختی میشد اخباری حاوی انتقاد به دولت یا نهادهای دولتی در آن یافت. اما اکنون که دولت و به طور خاص وزارت ارشاد دست به توقیف سه روزهی این رسانه زده است، ورق برمیگردد و این خبرگزاری برای همهی حمایتهایی که از دولت کرده است و بابت همهی انتقادهایی که نکرده است، منت بر سر دولت میگذارد.
واضح است که خبرگزاری فارس از دولت انتظار داشته است این کار را در حق -دست کم- این رسانه انجام ندهد؛ غافل از آنکه وقتی این همه رسانه، خبرگزاری، سایت خبری و دیگر سایتهای اینترنتی -دستکم- از روی غفلت زیر تیغ سانسور رفتند، صدایی از خبرگزاری فارس بلند نشد؛ با اگر بلند شد در حد خبررسانی بود.
رسانهی غیرمستقل همان بهتر که نه سه روز؛ که تا ابد تعطیل باشد؛ پیشنهاد به هیئت نظارت بر خبرگزاریهای غیردولتی.
بزرگترین آرزوی من این است که فاطمه رجبی باشم. یکی دیگر از آرزوهایم این است که یک وبلاگ یا سایت داشته باشم که هر از چند گاه به تناوب چیزهایی بنویسم و به ... بدهم تا برایم روی وبلاگ یا سایتم بگذارد و به تناوب در نوشتههایم به خالی کردن عقدههای درونیام بپردازم.
یکی دیگر از آرزوهای همیشگیام این است که رییس جمهوری اسلامی ایران مرا تنها حامی و مدافع خود بداند. آرزوی دیگرم این است که در نوشتههایم همه را لگدمال توهینها و تهمتها کنم و هیچ کسی هم حق برخورد با من نداشته باشد.
یکی دیگر از آرزوهایم این است که در روزگاری که بازتاب را فیلتر میکنند و دفترش را هم پلمپ میکنند، هیچ بی سر و پایی حق نداشته باشد مرا به خاطر فحاشیهایم توبیخ کند. آرزوی دیگرم این است که نوشتههای سراسر توهینم را در وبلاگ یا سایتم منتشر کنم در حالی که وبلاگم نه امکان کامنت گذاشتن داشته باشد و نه حتا یک ایمیل از خودم آنجا گذاشته باشم.
آرزوی دیگرم این است که احمدینژاد را معجزهی هزاره سوم بدانم و اندکی هم شرم و حیا نکنم از زدن حرفی تا این حد مزخرف.
بزرگترین آرزوی من این است که مصونیت پولادین داشته باشم؛ مصونیتی که قوهی عدالتگستر قضاییه نتواند مرا دست کم متهم به تشویش اذهان عمومی کند. و البته ادامهی این آرزو این است که مصونیت پولادینم به حدی باشد که سایت یا وبلاگم هم مشمول هیلترینگ نشود.
خدایا! به ما رویی عنایت فرما تا فرت و فرت حرف بزنیم و تهمت بزنیم و فحاشی کنیم و جوابگوی هیچ کس و ناکسی هم نباشیم.
خدایا! لعنت فرست بر همهی آنها که نمیگذارند من به آرزوهایم برسم، در حالی که کسی در این مملکت هست که به راحتی و بدون هیچ تلاشی به همهی آرزوهای من دست پیدا کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای سردار رادان فرماندهی محترم پلیس امنیت
از شما و همکاران سختکوشتان در نیروی انتظامی انتظار میرفت در راستای اجرای قانون و عمل به وظایف محوله، کوتاهی و کمکاری نکنید.
تصاویری از راهپیمایی عظیم و میلیونی مردم در 22 بهمن بیست و نهمین سال پیروزی انقلاب اسلامی در خبرگزاریها و پایگاههای خبری و غیره منتشر شده است که بیشک مصادیق بارز بدحجابی، شل حجابی و تبرج هستند.
مردم فهیم و انقلابی ایران از نیروی محترم انتظامی جمهوری اسلامی انتظار دارند در همهی شرایط شاهد انجام وظیفهی مقتدرانه و قانونمند شما باشند.
مستندات جهت استحضار:
رونوشت:
خبرگزاری فارس
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
وزارت کشور
بخواهید قبول کنید یا نکنید، مجموعهی دستآوردهای انقلاب اسلامی در تاریخ سیاسی دنیا بینظیر است. میگویم انقلاب اسلامی نه جمهوری اسلامی یا نظام اسلامی. انقلاب به سرانجام رسید. شاید هزار بار بهتر از آن چیزی که انقلابیون در ذهنشان تصویر کرده بودند. انقلابیون توانسته بودند با خشونت حداقلی همهی ارکان حاکمیت را در دست بگیرند و آن را از اعتبار ساقط کنند.
شاید من باید خیلی آسان و ساده بگویم دستآورد اساسی انقلاب اسلامی، قانون اساسی و پایبند کردن نظام به قانون اساسی است اما این از آن چیزهایی است که دست کم در این دوره و زمانه کم پیدا میشود. البته منکر همهی ضعفها و مشکلات موجود در جمهوری اسلامی ایران نمیتوان بود اما وجود عنصری به نام قانون اساسی و مهمتر از آن ضمانت اجرای آن از آن دست چیزهایی است که باید همیشه شکرگزار آن بود.
درست است که جمهوری اسلامی بعد از گذشت نزدیک به سی سال از انقلاب، هنوز نتوانسته است به شیوهای یکپارچه و منسجم همهی زیر و بم مدیریتی کشور را در دست بگیرد و برای آن برنامه داشته باشد، اما به هر حال دستآوردهایی از جمله قانون اساسی چیزی نیست که با این نوع مشکلات کمرنگ شود.
شورای نگهبان قانون اساسی دست کم از نظر حقوقی و تئوریک، مرجعی است برای ضمانت اجرا و پایبندی نظام اسلامی به قانون اساسی و شریعت اسلامی. با همهی انتقادهایی که هر شهروند جمهوری اسلامی میتواند به عملکرد هر دستگاه و نهادی داشته باشد اما واضح است که وجود اینچنین نهادهایی بیش و پیش از همه، به نفع قانونگرایی و قانونمندی است.
شورای نگهبان یک مثال است.
و اما آسیب جدی و غیرقابل انکاری که وجود دارد و گاهی وقتها به شدت سر بلند میکند، این است که مسئولان احساس تقدس بهشان دست میدهد و فکر میکنند هر کاری میتوانند بکنند و بعد بگویند ما انقلاب کردهایم، ما وقتی انقلاب کردیم شما کجا بودید، و از این دست حرفهای صد تا یه غاز.
بله آقاجان! شما درست میگویید. شما با درجهی خلوص هزار درصد رفتید انقلاب کردید و همه چیز درست شد، اما شما را به خدایتان قسم، اجر معنویتان را از خدا طلب کنید و به مردم که میرسید فقط پاسخگو باشید. راست و حسینی اگر میخواهید با این اداها مردم را سر کار بگذارید همان بهتر که یک آدم سکولار بیاید کار کند و مردم هم راضی باشند.
یک خواهش هم از صداوسیمای عزیز دارم و آن اینکه شما را به هر کسی دوستش دارید قسم این همه نروید توی خیابان و از این و آن، سوال تاریخی «آیا شما هم در راهپیمایی عظیم 22 بهمن شرکت میکنید؟ چرا؟» را از مردم نپرسید. دست کم ظاهر این سوال را عوض کنید. میتوانید بپرسید چه فایدهای دارد ما برویم در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کنیم. این همه سوال اصلا.
تحریریهی چهارم سوره برگشته است. اینک با نشریهای به نام «راه»(وبلاگ اطلاعرسانی راه!). شاید اولین جملهای که به ذهنم میرسد این است که به سازمان تبلیغات اسلامی و همچنین حوزهی هنری ِ این سازمان فرهنگی رسمی جمهوری اسلامی تبریک و تسلیت عرض کنم. امیدوارم جناب آقای بنیانیان و همهی دستاندرکاران فرهنگ و هنر این مملکت از شر افکار انحرافی سورهای در امان باشند؛ الی یوم القیامه!
خب. از طعنه و کنایههای لازم که بگذریم، باید بگویم در سرمقالهای که در آخرین شمارهی سورهی چهارم با قلم دکتر بنیانیان چاپ شد، بخشهایی از هراسهای جناب ایشان از تحکیم پایههای تفکر ناب انقلاب اسلامی در جامعه -که در «سوره»ی چهارم عیان بود-، ابراز وحشت شده بود؛ وحشت از اینکه یک طبقهی اجتماعی به وجود آمده است که دیدگاه منتقدانه و ریزبینانه به مسایل دارد و به دستآوردهای کنونی انقلاب اسلامی قانع نیست! البته میتوانستم قطعههایی از این استدلالها و تحلیلهای شفاف ایشان را بیاورم، اما بهتر آن است که دست به تقطیع نزنم. آن نوشته را میتوانید از اینجا بخوانید.
و اینک سوره دوباره بازگشته است؛ یا بهتر است بگویم «راه» آمده است. برای من که حتا توقیف روزنامهی شرق و بقیهی همقطارانش هم دردناک بود، توقیف جالب و نگرانکنندهی سوره بیش از این که سبب ناراحتی شود، حاکی از عدم درک درست بورژواهای محترم حوزهی هنری از آرمانهای انقلاب اسلامی بود. علیهم ما علیهم.
انگار نمیتوانم دست از طعنه و کنایه بردارم؛ ببخشید مرا.
برادر عزیزم محمدصالح مفتاح دعوت وبلاگی کرده است تا به سه سوال جناب میری پاسخ بدهیم؛ دربارهی سوره و تحریریهی چهارم.
1- همیشه دو بخش سوره برایم جذاب و تاثیرگذار بود؛ گفتگوها و نقد صداوسیما. هنوز یادم نرفته است مصاحبهای با یکی از مدیران ارشد شبکه قرآن که به دنبال یافتن جای پای سکولاریسم در صداوسیما و به طور ویژه شبکهی قرآن بود. البته سرمقالهها هم همیشه پخته و سرشار از انگیزه و امید بودند؛ به اضافهی طنزهای تبلیغاتی برزو بیطرف و لذتبخشتر از آن بعدالتحریر!
2- «راه». به نظر من هنوز همهی عرصههای نظری انقلاب و نظام اسلامی بکر و دست نخوردهاند؛ تاکید میکنم؛ همهی عرصههای نظری و تئوریک انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بکر، دست نخورده و محتاج پرداخته شدن هستند. متاسفم که تنها یکی دو نشریه را هماینک در ذهنم دارم که گهگاه به این موضوع پرداختهاند.
ما ثابت کردهایم که در بیرون کشیدن شاخصههای فرهنگی انقلاب اسلامی و به روز آوری آن به شدت تنبلیم. من البته کارهای نیستم؛ اما همان اقدام بچهگانهی حوزه هنری در تخته کردن سوره بهترین گواه است بر بیاهمیت بودن فرهنگ و هنر در دیدگاه آنها که ادعای پایبندی به آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی را دارند. باز هم متاسفم که بگویم هیچ امیدی به دولت، نهادهای رسمی و حتا نهادهایی از جمله سازمان تبلیغات اسلامی که مستقیم زیر نظر مقام معظم رهبری هستند نیست. تنبلی و رخوت و بیانگیزکی برجستهترین شاخصههای این مراکز هستند؛ گرچه کارهای مهم و ارزشمندی انجام شده است؛ اما این را هم باید بگویم تاثیرگذاری و اهمیت فعالیتهای شخصی و گروهی، یقینا بیشتر از بالبالزدنهای سازمانهای ملزم به ارائهی بیلان کاری سالانه بوده است؛ بی اندکی شک و بی اندکی غلو!
3- مهمترین چالش جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی و آنها که به این سطح از دستآوردهای نظام اسلامی قانع نیستند و میخواهند همهی رفتارهای حاکمان-مثلا- بر اساس نامهی امام علی علیهالسلام به مالک اشتر باشد، به نظر من دو چیز است:
- چشم امید همهی ماها به دولت است، به دولت اگر نباشد،به هزار ارگان و نهاد و مرکز و غیره است که اساسا کار میکنند که ادامه داشته باشند. به راستی ما که این همه ادعا داریم چرا باید اینقدر ضعیف باشیم که یک نشریهی سورهمان زیر فشار حوزهی هنری تعطیل شود؛ تازه معلوم نبود دوستان تحریریهی چهارم چه زجری میکشیدهاند آن روزها؛ آن روزها شاید نمیفهمیدم؛ اما الان شاید بهتر میفهمم چاپ آگهی بازرگانی چای فلان و بهمان در پشت جلد آخر نشریه چه معنایی میدهد.
- مشکل ما این است که وضع بالقوهی قابل تعریفی هم نداریم؛ نمیخواهم تضعیف یا تحقیر کنم؛ اما این خیلی درد بزرگی است که بعد از این همه سال هنوز «راه» ِ «سوره» هنوز برای خیلیها قابل انکار است؛ البته انتظاری از امثال حوزهی هنری نیست که صنعت پرسود سیگار را رها کند و به انتشار سوره کمک کند؛ اما آن بخش قضیه که به انگیزه، دقت، خلاقیت و تاثیرگذاری ما ربط دارد بیشک نیاز به بازبینی اساسی دارد. متاسفانه مخالفان «راه» ِ «سوره» دست کم انگیزهی این راه و کار را درک کردهاند اما آنها که باید دوست باشند دندانهای تیز نشان میدهند.
خوشبختانه «راه» این قابلیت را خواهد داشت که صرفنظر از فشارهایی که خواه ناخواه هست و خواهد بود کار شروع شدهی سوره را ادامه دهد. اما فراموش نباید کرد که سوره یا راه مهم نیستند؛ مهم زنده کردن و کاربردی کردن آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی،
امروز دو خبر بسیار تلخ شنیدیم که در روزهای آغازین ماه محرم داغ دلمان را بیشتر کرد؛ فوت آیتالله مجتهدی و دکتر شهیدی. اینان در جوار عرش الاهی آرام گرفتهاند؛ امید که با پیامبر اکرم و ائمه هدیصلوات الله علیهم محشور باشند.
چه بگویم. از چه بگویم.
از کژی خودم؟ از اشتباهاتم؟ از دوریام از تو؟ از چه؟
خوشحالم آری. اما این خوشحالی با ان خوشحالی زمین تا آسمان توفیر دارد. خوشحال که باشم، هیچ غمی به قلبم راه نمییابد. اما خوشحالی امروزم هزار غم و اندوه در خود دارد.
میدانم که از من راضی نیستی. راضی که هیچ. دلخوری. به تو حق میدهم. انتظارم آن بود که بیش از این دستگیریام کنی. کاش بعضی وقتها نمیگذاشتی چاهها مرا در خود فرو ببرند. یا نمیگذاشتی که در چاه فرو روم. نمیگذاشتی. نه که چاه را نشان میدادی. میدانم خلاف اختیار است اما من ...
آقا! کاش این همه از تو دور نبودم. کاش میلاد تو همه غم و اندوهم را پاک میکرد. کاش میفهمیدم که تو لحظه به لحظه همراه مایی. کاش میدانستم که دلسوزتر از هر کسی تویی. تو!
تو آمدهای. خیلی وقت است. خیلی وقت است بر کوچه انتظار ایستادهای. منتظر رسیدن مایی. این همه سال ما را ندا دادهای که بیایید. اما ما ...
آقا! تو که میدانی. پاهایمان بیرمقتر از آن است که به این زودیها به کوچه انتظار برسیم. دست گیر.
تو که آمدی، چشمان خیلیها از سو رفت. تو که آمدی، خیلیها نمیخواستند باور کنند که راه دنیا به سوی حضور تو میرود. خیلیها ...
اما آقا! با همه بیچارگیمان؛ و با همه دوریمان از آن چه باید، تو را میخواهیم. از عمق جان.
میدانم که ما باید برسیم. ما باید خودمان را برسانیم. ما باید اندکی هم که شده دست از خود و خودخواهی و خودپرستی برداریم. اما تو دست گیر. تو!
آقا! میخواهم میلادت را تبریک بگویم. به تو و به همه. این همه کلمه را هم نوشتم تا به کلمههای تبریک تولد تو برسم. اما نمیتوانم. نمیتوانم. من نمیتوانم. شاید نیمه شعبان سالی دیگر.
یک مثال: ایسنا.
ایسنا متعلق به بیت المال است. رفتار رسانه ای ایسنا تناسبی با راهبردهای دولت نهم ندارد. ایسنا زیرمجموعه جهاد دانشگاهی است. جهاد دانشگاهی هم از آن وزارت علوم است. وزارت علوم هم که ...
چرا نباید یک رسانه متعلق به دولت، جهتگیری کلیاش همان جهتگیریهای نظام باشد؟ دو احتمال بیشتر ندارد:
1- بیعرضگی دولت: این احتمال خیلی بامزه است. بالاخره زیرمجموعه را باید کنترل کرد. چه خبرگزاری ایسنا باشد، چه فرماندار لامرد!
2- بزرگواری دولت: این احتمال خیلی لوس است. چون بالاخره درباره بیت المال و اینا و همچنین جهتگیریهای کلی نظام نباید با کسی شوخی داشت. درسته؟
جالب است. دولت از یک طرف نمیخواهد امثال ایسنا را کنترل کند و از طرف دیگر امثال رجانیوز و غیره را حمایت میکند. از یک طرف یک سایت اینترنتی ننر به نام بازتاب ماهها است که هیلترینگ شده است اما یک سایت بامزه به نام آفتابنیوز همچنان مشغول زغالپراکنی است.
باید ببخشید که بیشتر از این چند خط نشد.