به مناسبت سوم تیر، روز پیروزی دکتر احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری
مطمئنا اولین سوالم از کاندیداهای ریاست جمهوری آینده این خواهد بود که:
آیا از حمایتهای رهبری، چماق خواهید ساخت برای خفه کردن منتقدها؟
اگر جواب خیر است، پاسخ دهید که آیا میتوانید بدون حمایت رهبری، دولت خود را در برابر منتقدها سر پا نگه دارید؟
اگر جواب بله است، پاسخ دهید که آیا این به معنای هزینه کردن از رهبری نیست؟ آیا خجالت نمیکشید؟ آیا کی میخواهید آدم بشوید؟
همین.
نامهای به رییس جمهور محترم، شورای محترم نگهبان، وزیر کشور عزیز، فرمانداران شهرستانهای مهر و لامرد و کاندیدای منتخب مردم
با سلام
بر کسی پوشیده نیست که مشارکت -در حدود- 100 درصدی مردم شهرستانهای مهر و لامرد در انتخابات مجلس نشانهی بارز خدمتگزاری صادقانهی شماست.
و جای بسی شکرگزاری است که جناب آقای حیاتی -نماینده فعلی و کاندیدای پیروز انتخابات اخیر- در حالی که در انتخابات 4 سال پیش -که هیچ رقیب اصولگرایی نداشته است،- 35 هزار رای کسب کردهاند اما این بار که دو رقیب اصولگرای جدی داشتهاند، موفق به کسب 60 هزار رای از مجموع بیش از 90 هزار رای ماخوذه شدهاند.
و جای خوشحالی و شادمانی است که شورای محترم نگهبان سلامت این انتخابات را تایید کرده و کاندیدای منتخب مردم این دو شهرستان را به افتخار نمایندگی نایل کردهاند.
خسته نباشید...
برای پیشبرد مقاصد خودمان نباید از سلاح برنده دین و تبلیغات مذهبی استفاده نمود. چون اگر با شکست مواجه شویم، اعتقادات مردم متزلزل میشود.
سیدحسن مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، علی مدرسی، تهران 1366، ج 1.
دولت که هیچ؛ دلم برای حامیان سرسخت دولت؛ امثال فاطمه رجبی میسوزد.
کم کم باید به این نتیجه برسیم که حکومتداری ذاتا با پدرسوختهبازی و کلاشی عجین است. دلم برای فاطمه رجبی میسوزد؛ برای ابوذر و برای بقیه. دولت محترم مصداق بارز کار بدون پاسخگویی است. کار بدون توجه به آگاهی مردم و رضایت عمومی. کار با اعلام رسمی عدم نیاز به سرمایه اجتماعی.
منتظر لحظهای هستم که 10 روز به پایان کار دولت محترم مانده باشد و در خبرگزاریها بخوانم که مثلا «منوچهر متکی به درخواست رییس جمهور استعفا کرد». جالب است. خیلی هم جالب است. بدون اندکی حیا از وزیر محترم درخواست میکنند که استعفا بدهد. البته به خودشان ربط دارد. اما نکته اصلی یک جای دیگر است.
یکی از انتقادهای امثال دکتر احمدی نژاد پیش از ریاست جمهوری درباره دولت آقای هاشمی این بود که ایشان در هر حال از رفتارهای مدیرانشان حمایت میکنند و ایضا دفاع. اما حالا میبینیم همه آن حرفها دستکم از جانب دوستان کنونی دولت محترم حرف مفت بوده است و صرفا کارکرد تبلیغاتی و جذب رای و اینها داشته است.
یک رویه جالب که در دولت فعلی خیلی معمولی شده است شایعهسازی برای دک کردن وزرا بوده است. مشاوران محترم و گاه جالب رییس جمهور و ایضا معاونهای ایشان خیلی راحت مصاحبه میکنند و میگویند فلانی میخواهد استعفا بدهد؛ در حالی که هیچ خبری نبوده است و آقای وزیر فقط مثلا یک اعتراض کوچولو کرده بوده است. بعد از چند وقت خبر میرسد که آقای وزیر استعفا داده و به خاطر مسایل شخصی نمیتواند با دولت همکاری کنید.
آدم به این جا که میرسد یاد دعواهای فوتبالی میرسد که مثلا هاشمی نسب تا وقتی که توی آن تیم بود فلان شعار را در مدحش میگفتند و وقتی از آن تیم رفت فحشهای جالب بود که نثار میشد. حتما شنیدهاید!
بگذریم. دلم برای حامیان دولت اسلامی میسوزد که باید چشمانشان را ببندند و تملق کنند تا مثلا وجهه دولت بد نشود و از این حرفها. کاش دولت دستکم به خاطر این حامیان دلسوز یه خرده در حد نوک سوزن با دقت بیشتری رفتار میکرد. نمردیم و دولت اسلامی را هم تجربه کردیم!
نزدیک به شش ماه پیش از ابوذر پرسیدم چرا از دولت انتقاد نمیکنی. با اطمینان و همچنین آرامش فراوان گفت که آقا گفته از دولت انتقاد نکنید. کلی برایش روضه خواندم که اولا آقا کی و کجا اینچنین حرفی زدهاند؟ به فرض هم که زده باشند، شاید منظور ایشان تخریب و این چیزها بوده است.
بعد از چند وقت دوباره همان سوال را پرسیدم. یک بار هم یکی از متنهای سخنرانی آیتالله خامنهای را برایم فرستاد که به زعم خویش، حکم آقا را از آن برداشت کرده بود. من که هر چه خواندم به چیزی نرسیدم.
گفتم مگر میشود اصلا آیتالله خامنهای بگوید از دولت انتقاد نکنید. مگر دولت و دولتمردان معصوماند که نشود از ایشان انتقاد کرد؟ گفتم مگر وجوب نصیحت ائمه مسلمین در احادیث نیامده است. گفتم مگر خود آقا حتا درباره خودشان بارها دعوت به نقد نکردهاند.
اما مرغ یک پا داشت.
شاید دفعه بعد بود که باز پرسیدم؛ یا شاید بحث به شیوهای دیگر شروع شده بود که جناب ایشان گفتند بعضیها انتقاد که میکنند، تخریب میکنند، ادب نقد را رعایت نمیکنند. و از این حرفها.
به ابوذر گفتم مگر آیتالله مصباح جزء جدیترین منتقدان دولت آقای خاتمی یا آقای هاشمی نبودند؟ مگر آن زمان تعبیر دولت جمهوری اسلامی بر دولتهای توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی صدق نمیکرد؟ مگر آن زمان انتقاد تند نسبت به دولت موجب تضعیف اقتدار دولت و دولتمردان نمیشد؟
اما جواب ابوذر خیلی جالب بود. میگفت اتفاقا به نقطه خوبی اشاره میکنی. میگفت آقا از این دولت حمایت کرده است. میگفت حمایتی که آقا از این دولت کردهاند، نسبت به هیچ دولتی سابقه نداشته است. و حرفهایی از این دست...
دوستان، طرفداران و حامیان دولت، متاسفانه در طرفداری دولت زیادهروی کردهاند. آنهم از نوع شدیدش. و حتا یک بار ندایی از دولتمردان عزیز نیاید که اینقدر از رهبر مایه نگذارید؛ آنهم برای اشتباهات و کجرویهای غیرقابل استتار.
سفر محمود احمدینژاد به ایالات متحده برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با رخدادهایی همراه بوده که بار دیگر رسوایی رفتار زورگویان جهان را به نمایش گذاشته است.
صرفنظر از همه تحلیلها و شیوه انتقال وقایعی که از جهتهای مختلف ابراز میگردد، یک بخش از سخنان رییسجمهور اسلامی ایران در مجمع عمومی، حائز اهمیتی است که باید هزاران بار بازگویی شود.
با نگاهی گذرا به موارد ذکر شده در بند دوم ماده یک «منشور ملل متحد» به سادگی در می یابیم که سازمان ملل امروز آن گونه که تاکنون نیز این چنین بوده، هیچ محلی از اعراب ندارد. قصد یادآوری ناکارآمدی سازمان ملل و سازمان های تابعه اش ندارم اما تنها یک مورد از این بند را تنها جهت اطلاع -و شاید محض خنده!- در این جا می آورم.
1- سازمان برمبنای اصل تساوی حاکمیت کلیه اعضاء آن قرار دارد
سازمان ملل هیچگاه حتی به اندازه یک روز هم نتوانسته است وظایف خود را انجام دهد. به علاوه بارها و بارها با ابزارهایی که در اختیار داشته است، موجبات فشار بر کشورهای مختلف را فراهم کرده است؛ آنهم تنها به سود برخی دیگر از کشورهای زورگو و بیدادگر. سازمانی برای ترجیح دادن نظرات بعضی از کشورها بر مناسبات جهانی. آیا این به معنای بیمعنا شدن جمله نقل شده نیست؟ بیمعنا و خندهدار.
حال جمله دکتر احمدینژاد در سخنرانی ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد:
«در میان همه سازمانهای ناکارآمد، متأسفانه شورای امنیت سازمان ملل در صدر قرار دارد.» آیا اینطور نیست؟ سازمان ملل متحد، اگر هم کارآیی داشته باشد، کارکردی برخلاف منشور ملل متحد است. سازمانی که وظیفهاش 2- توسعه روابط دوستانه در بین ملل بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق و خود مختاری ملل و انجام سایر اقدامات مقتضی برای تحکیم صلح جهانی بوده است، امروز شأنی جز فرمانبرداری از نئوکانهای تازه به دوران رسیده ندارد.
سازمان ملل در صدر سازمانهای ناکارآمد دنیا. این سخنی است که احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر زبان رانده است.
دو گونه میتوان به این سخن نگاه کرد. اگر مرعوب رفتار ریاکارانه دولتهای اروپایی و امریکا باشیم و مناسبات جنگلی جهان امروز را بر همه چیز ترجیح دهیم، بیشک خواهیم گفت «سفسطه و مغلطه احمدینژاد/احمدینژادها منجی وطن نخواهد شد» و اگر گرایش به اصول انسانی داشته باشیم، خواهیم گفت «این سخنان احمدینژاد، نشان از نبوغ انسانیت در درون او و همچنین بهرهگرفتن از تفکر جاودان اسلام ناب است»
اما به هر حال، سازمان ملل پوسیدهترین سازمان جهانی است. سازمانی پوسیده در جهانی مملو از حاکمانی وحشی و مردمانی سرخورده.
و احمدینژاد، الگویی نو برای حاکمیت اخلاقمحور و انسانی.
انتخابات ریاست جمهوری سال 80 به دکتر توکلی رای دادم. دبیرستان بودم. همان زمانی که سیدمحمد خاتمی را با گل یاس میشناختیم. نتایج به تدریج اعلام میشد. آشپز مدرسه میدانست که به توکلی رای دادهام. پرسید «مگه قرار نبود آقای توکلی رای بیاره؟» با اعتماد به نفسی وحشتناک گفتم «جوجه رو آخر پاییز میشمارن»
27 خرداد 84 بود. یکی از دوستان نزدیکم، حتا در روزهای سخت امتحانهای سخت، دست از پیگیری برنامههای تبلیغی کاندیداها در تلویزیون برنمیداشت. اما من شاید تصمیم خودم را گرفته بودم.
از همان روزهایی که مثلا اصولگرایان مشغول وحدت و این حرفها بودند، پیگیر قضیه بودم. همچنان میخواستم به توکلی رای بدهم. به امید نتیجهبخش بودن راهکارهای وحدت اصولگراها، همچنان منتظر بودم تا بزرگان اصولگرا فارغ از نگاههای باندی به نتیجهای برسند که ...
روزها از پی هم گذشتند و ...
به این نتیجه رسیده بودم که به قالیباف رای بدهم. دلایلش زیاد مهم نیست. اما شاید نامه حیدر رحیم پور و نامه دکتر توکلی در حمایت از قالیباف، مویدهای خوبی برای رای دادن به قالیباف بودند. در این میان آنچه برایم خیلی مهم بود، رای ندادن به هاشمی بود. به خاطر مطالعاتی که داشتم مطمئن بودم که به هیچوجه به آقای هاشمی رای ندهم.
همان وقت در صحبتی که با پدرم داشتم گفتم «حتا اگر به مصطفی معین رای بدهم به جناب آقای هاشمی نه!» و شد آن چه نباید میشد...
بگذریم...
فاطمه رجبی بزرگ در یکی از نامههایش فرموده بودند «هشت سال خون دل خوردیم...» آری! این حرف درستی بود. حرف خیلی درستی بود. هشت سال دلسوزان نظام و وابستگان فکری نظام اسلامی خون دل خوردند و ذره ذره آب شدند. فریادهای آیتالله مصباح را کسی نمیتواند از یاد ببرد. تهمتهای فحاشان روزنامههای چنگیزهای را هم کسی اگر از یاد ببرد خنگ است.
امتحانها تمام شد. اما امتحان اصلی مانده بود. اتوبوس جای خوبی برای حرف زدن بود. آن هم در فاصله دوازده ساعته بین شیراز و قم. و بعد از آن توی تاکسی. در خیابانهای شیراز. جملههای زیادی برای گفتن نداشتم. زیاد هم حرف از آدمها نمیزدم. لزوما به دنبال تبلیغ هم نبودم.
در یکی از موارد که احتمالا در اتوبان چمران مهمان چند دقیقهای یک تاکسی بودم، حرف از انتخابات شد. گفت «در دور اول انتخابات شرکت نکردم» ادامه داد «هیچ کدامشان به فکر مردم نیستند» و شروع کرد به گلایه و شکوه و بقیه حرفها...
گفتم که تا حالا هر چه دیدهاید دستپخت کسانی بوده است که خود را در انقلاب کسی میدانند و قانون اساسی و امام و بقیه برایشان اصل نیست. گفتم که این چند نفر واقعا با بقیه فرق میکنند. احمدینژاد، قالیباف و رضایی را گفتم.
مهم این بود که هاشمی رای نیاورد. پس احمدینژاد و قالیباف و رضایی و شاید لاریجانی هر چه بودند، قابل تحملتر از امثال نوبخت و مرعشی و عطریانفر بودند. بگذریم.
به خانه که رسیدم شاید تنها دو روز فرصت داشتم. هیچوقت دنبال این نیستم که کسی را همفکر خودم کنم. اما در آن یکی دو روز همه آنهایی که حق رای داشتند، قالیبافی شدند. البته توی خانه خودمان.
روز بعد از اعلام نتایج دور اول به کافینتی رفتم که دستکم 8 کیلومتر از خانه فاصله داشت. با موتور رفتم. یکی از وبلاگنویسها کامنتی گذاشته بود که قالیباف بعد از انتخابات با هاشمی دیدار کرده است. با اینکه با تمام وجود به آقای قالیباف رای داده بودم اما ... . البته مطمئن نبودم که آن خبر راست باشد. اما این خبر راست بود که پیام آقای قالیباف دوپهلو بوده است.
شبهای منتهی به دور دوم انتخابات هم آمد و با نقشآفرینی فرزندان لیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی گذشت. شبهایی که برای هاشمی چیزی نداشت جز تخریب و برای احمدینژاد جز تبلیغ.
و این تنها به خاطر سیاستهای انسانی ستاد احمدینژاد بود و سیاستهای ... ستاد اوشون.
و البته دلها بسوزد وقتی که بانیان همین سیاستهای انسانی، نقدهای منصفانه و حاکی از وظیفهشناسی اسلامی دکتر خوشچهره را نشانه قدرتطلبی دانستند. بماند. بماند تا بگندد.
اگر روزهای دولت اسلامی اینگونه بگذرند، بعید میدانم بتوانم در انتخابات بعدی عرضهاش را داشته باشم که از منش اصولگرایی و دولت برخاسته از آرمانهای انقلاب در تاکسی یا حتا خانه دفاع کنم.
آقای احمدینژاد! دلم برایتان میسوزد. فکر میکردم معنای بوسه زدن شما بر دستان آقا، تبعیت مجموعه دولت از قانون اساسی، خواستههای رهبر معظم انقلاب و راه و روش امام عزیز باشد.
آقای احمدینژاد! یادتان هست یکی از اشکالهای اساسیمان به دولت آقای خاتمی و هاشمی عدم نظارت و این حرفها بود؟ یادتان هست یکی از انتقادات اصلیمان به دولتهای خاتمی و هاشمی این بود که بیش از آن که اسلامی باشند لیبرالی بودند؟ یادش به خیر.
بسه. حضرت آیتالله مصباح! چرا حرفی نمیزنید؟ دلمان برای حرفهایتان تنگ شده است. یادتان هست میگفتید «هر کسی وظیفهای دارد»؟ یادتان هست حمایتهای صریح رهبری از آقای خاتمی و هاشمی را دلیل سکوت ما نمیدانستید؟ دستکم شما بگویید تا کی باید از روی مصلحت خفهخون بگیریم؟
حامد احسانبخش عزیز دعوتنامه من رو امضا کرد! البته از دو سه نفر دیگه هم تقاضای دعوتنامه کردم که ... فصلآگاهی هم دعوت کردن
قرار شده چند نفر رو هم دعوت کنیم تا درباره سوم تیر و این حرفها حرف بزنند.
علیمجاهد + رند + رسپنا + عشقی + امینهاشمی + عموی عزیزم + سیدمحمدرضافخری + بیمعرفت + زندهیاد + ناتانائیل + روزنوشتیکدانشجو + روحالله + خانمناظم + سهنقطه + پیامگلسرخ + دنیایسهخواهر + آدم