سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام به دوستان خوبم.

1- اون اوایل که نوشتن توی این‏جا رو شروع کرده بودم فکر می‏کردم هر حرفی که بخام میتونم بزنم، به خاطر همین یه اسم مستعار هم برای خودم انتخاب کرم که دیگه راحت‏تر باشم.

2- همه مشکلات و دردسرها و محدودیت‏ها عاطفی - و نه قانونی - از زمانی شروع شد که در جریان انتخابات ریاست جمهوری، آن‏زمان که احتمالا با تیتری بزرگ عبارت هاشمی نه! را نوشتم.
تا ان زمان کسان خاصی از نزدیکان و حتی دوستانم، از افکار من خبر خاصی نداشتند.

3- همه مشکلات از آن‏جا شروع شد که آدرس وبلاگم را به یکی از ..ـم دادم تا سری بزند و شاید سخنی بگوید.

4- از آن زمان به بعد و به دلیل عدم درک درست بعضی‏ها از اقتضائات جامعه مجازی، با نگاه‏های عاقل اندر سفیه و گاه تکفیرآمیز بعضی از نزدیک‏ترین دوستان و ...یم قرار گرفته‏ام که ای‏کاش دست می‏شکست و زبان لال می‏شد تا آبرو حفظ شود.

5- می‏گوید امریکایی‏ها تو را اجیر کرده‏اند، می‏گوید تو کی هستی که درباره ... اصلا جرات حرف زدن را به خودت می‏دهی، می‏گوید این حرف‏هایی که تو نسبت به فلانی می‏زنی، تو را از دین خارج می‏کند، می‏گوید همه مردم می‏گویند تو دشمن فلانی هستی، یارو حتی فرق وبلاگ را با سایت نمی‏داند، می‏گوید تو برای مخالفت با فلانی سایت داری، می‏گوید یک بچه بیست ساله به چه حقی نسبت به فلانی اظهار نظر می‏کند.

6- جوابی برایش نداشتم چون او اولا تعصب خاصی بر روی فلانی داشت و مخالف او را دشمن دین و نظام می‏دانست، ثانیا اطمینان و استدلال محکم مرا آنچنان به سخره می‏نشست که آن‏چنان که خود اقرار می‏نمود، دمدمی بودن و هر روز حرفی زدن را بر استدلال کردن و ثابت‏قدم بودن در رفتار و گفتار ترجیح می‏داد.

7- می‏گفت فلانی که سرتاپای نظام ره به ... می‏کشد و فردا از حضرات تعریف و تمجید می‏کند بسی پاک‏نهادتر و محترم‏تر از من است.

8- این‏ها همه در جواب سه گزاره منطقی از من بود و آن سه گزاره این‏ها بودند.
          اعضای تیم اقتصادی دولت آقای فلان، غالبا از اعضای فکری فلان گروه بودند.
          سخنگوی همان گروه رسما اعلام کرده است که ما یک گروه لیبرات دموکرات اما مسلمان هستیم.
          و دست آخر نتیجه آن‏که: پس اقتصاد دولت‏فلانی قبل از آن‏که اسلامی باشد، لیبرالی بوده است.

9-  من با صراحت می‏گویم که کسانی، به عمد یا به غیر عمد، خانه‏ای را که من با زحمت زیاد و با تفکر بر روی تک تک آجرهای آن ساخته بودم، به راحتی و با جنباندن متوالی زبان بر باد دادند پس من حق خود می‏دانم که .... نمی‏دانم چه بگویم.

10- برای از دست ندادن باقی آبرویم بر خودم واجب می‏دانم که اینجا را تخته کنم.

11- اینجا لازم می‏دانم از علی عزیز، که کلی در حقم برادری کرده و دوستان و عزیزان دیگه‏ای که زحمتی هر چند ناچیز برایم کشیده‏اند سپاس‏گزاری کنم و اگر کسی را آزرده‏ام، طلب عفو و بخشش کنم.

12- مطمئنا عمدی در کار بوده که بقیه دوستان بزرگوارم را ذکر نکرده‏ام، پس از دعای خیرتان محرومم نکنید.

یاعلی


نوشته شده در  شنبه 85/4/24ساعت  8:42 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]