و اینک باید برائت از مشرکین را با صدایی برآمده از عمق جان برآورد...
دیگر بار چشمانمان میهمان ناخواندهای را پذیرا شدهاست که دروازههای دیدگانمان را دریده است و جانمان را میآزارد...
خونگریهکردن بسی اندک و بیمقدار است در برابر انعکاس نادانی و خدانشناسی...
اینان که بزرگی و عظمت وجودی امامان شیعه را حتی بر خاکهایی از جنس زمین پست هم نظاره کردهاند، باید چشمانی به رنگ خیانت و حیوانیت و دستانی به چرکآلودگی و خباثت خوکهای وحشی و افکاری به زشتی و شرمآوری شیطان پلید و مستکبر داشته باشند که اینگونه ...
اینان را تنها خدا، آن هم تنها در آن سوی این زمین سبعخیز میتواند به سزایشان آشنا کند و پس از آن بچشاند...
کاش چشمهایمان خون میگریست و خونها همه بدنمان را فرا میگرفت و همه حسهای زیستنمان را نیز نابود میکرد تا هیچگاه نتوانیم اینچنین رفتارهای غیرانسانی و بنیاد انسانیت براندازی را درک کنیم...
کاش...
جامعه! جامعه! جامعه!
کلماتی بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر گوشهای سید رشتی فرود آورد...
بر گوشهای ما نیز...
یاعلی