پوزش میطلبم بابت اینکه ممکن است لحن این نوشته غیر اتوکشیده باشد!
یارو آمده همه جا را پر کرده از کامنتهایش که ای داد ای بیداد فلانی به من توهین کرده است و ناموس مرا مورد اهانت قرار داده است و بیایید ببینید کسی که «خود را مبلغ اخلاق میداند چگونه در محیط چت به مادر بنده اهانت وقیحانهای میکند.» رفته یه وبلاگ زده برای اینکه مثلا از حیثیت خودش دفاع کنه. دیده هنوز حیثیت به باد رفتهش به دست نیومده؛ رفته روی لینکهای وبلاگ همسر اون فلانی کلیک کرده و توی وبلاگاشون کامنت گذاشته و همه رو دعوت کرده بیان اونجا و ببینن این آقا چه فحش ناموسیای داده به ایشون.
حالا با وقاحت تمام، به جای اینکه بگه من غلط کردم همچین مزخرفاتی رو نثار ایشون کردم میگه شاید شخصی برای بدنام کردن ایشان اقدام کرده و باعث این سو تفاهم شده.
شخصا حسودیام میشود به این همه آرامش؛ به این همه از خود راضی بودن؛ این همه اعتماد به نفس ابلهانه؛ این همه خودپرستی و خودخواهی که به خاطر توهمات لحظهای خود حاضر است دست به هر کاری بزند تا انتقام بگیرد و دشمن! را به سزای اعمال خود برساند.
بعد هم که به هر حال بهش فهموندهن که حرف مفت زده، فرمایش کرده که اونایی که به خاطر این سوءتفاهم، نظر منفیای به اون آقا پیدا کردهن برن ازشون معذرت بخوان. خب آقای بامزه! میمُردی همون اول -فقط برای- یه لحظه اون فسفرهای انبار شده رو به کار میگرفتی؟
البته این آقای بامزه حتما آدم خوبیه. و قصد امر به معروف و نهی از منکر داشته. نفرتانگیزترین آدمها کساییان که با قطعینگری ابلهانهشون هر غلطی که فکر میکنن باید بکنن میکنن و به حرف هیچ کسی هم گوش نمیدن؛ بعد هم که سرشون به سنگ خورد از رو نمیرن.
من پوزش میخوام از اون آقای بامزه. چون ممکنه الان مشغول نماز شب خوندن باشن؛ ولی به هر حال من یاد خوارج افتادم.