سه چهار سالی هست که موبایل توی جیبم جا خوش کرده است.
آن روزها ازش خوشم نمیآمد. هنوز هم البته بهش عادت نکردهام. خیلی وقتها شده است که جا میگذارمش.
سیمکارتی که دارم، مال خودم نیست. مشخص هم نیست تا کی دست من باشد. چند وقتی هست به فکر خریدن یک شماره دیگر بودم تا از این تعلیق بیرون بیایم. بهانههای دیگری هم البته بود؛ برای رها کردن این شماره و ...
دیشب داشتم با تلفن صحبت میکردم. حامد چند باری زنگ زد. من هم وقتی صحبتم تمام شد بهش زنگ زدم؛ اما این بار او مشغول بود. نمیدانستم چه کاری دارد. تصمیمم را گرفته بودم که بروم یک کارت اعتباری ایرانسل نمکی! بگیرم. و رفتم.
شمارهاش هم بماند! ببینیم اصلا ارزشش را دارد که خط همراه اول را بیندازیم دور و اسیر ایرانسل نمکی شویم یا نه! کلا خوشحالم!
چیز دیگهای به ذهنم نمیاد!