سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه چهار سالی هست که موبایل توی جیبم جا خوش کرده است.

آن روزها ازش خوشم نمی‏آمد. هنوز هم البته به‏ش عادت نکرده‏ام. خیلی وقت‏ها شده است که جا می‏گذارمش.

سیم‏کارتی که دارم،‏ مال خودم نیست. مشخص هم نیست تا کی دست من باشد. چند وقتی هست به فکر خریدن یک شماره دیگر بودم تا از این تعلیق بیرون بیایم. بهانه‏های دیگری هم البته بود؛ برای رها کردن این شماره و ...

دیشب داشتم با تلفن صحبت می‏کردم. حامد چند باری زنگ زد. من هم وقتی صحبتم تمام شد به‏ش زنگ زدم؛ اما این بار او مشغول بود. نمی‏دانستم چه کاری دارد. تصمیمم را گرفته بودم که بروم یک کارت اعتباری ایرانسل نمکی! بگیرم. و رفتم.

شماره‏اش هم بماند! ببینیم اصلا ارزشش را دارد که خط همراه اول را بیندازیم دور و اسیر ایرانسل نمکی شویم یا نه! کلا خوش‏حالم!

چیز دیگه‏ای به ذهنم نمیاد!


نوشته شده در  سه شنبه 86/8/1ساعت  11:15 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]