سرخ، زرد، سبز...
هر چه باشد سیب است؛ اما سرخش سیبتر!
نگاهت که به آن افتاد بسمالله را جاری کن. چشمانت را ببند و نفس عمیقی بکش. ببین چه عِطری میدهد؟
سیب ِ آدم علیهالسلام عِطر شیطنت میداد، عِطر وسوسه و شاید عِطر حوّایی زمینی که به خاکش چسباند.
سیب نیوتون عِطر جاذبه داشت؛ و علم، عِطر ظهور رنسانس. سیب از درخت افتاد؛ مقهور قانون طبیعت شد و ذهن پرسشگر نیوتون علامت سوال بزرگی از اراده و تدبیر خدا.
دوباره چشمانت را ببند. رایحهاش را با عقلت حس کن.
سیب تو چه عِطری دارد؟
*امام باقر علیهالسلام: هنگامی که خواستی سیب بخوری، آن را ببوی وسپس بخور. اگر این کار را انجام دادی، هر درد و عارضهای از تنت بیرون میرود و همه آنچه از ارواح، در انسان ایجاد میشود، فرو مینشیند.
دانشنامه احادیث پزشکی، ترجمه دکتر حسین صابری، ص 476
از قاب پنجره بیرون را دید میزنی. ماشینها بسان یک بند انگشت هستند، آدمها مثل لشکر مورچه میروند و میآیند و همهشان در مشت تو جای میگیرند. اگر خوب دقت کنی میبینی چند وجب هوا بیشتر مالک نیستی. آپارتمانی با این تأسیسات و سیستم پیشرفته با یک خانه تکانی زمین پوچ میشود و آن وقت باید با انگشت اشاره کنی که: یادش به خیر قبلا آن جای آسمان مال من بود!
اما همین تکه آسمان هم بالیدن دارد. قوطی کبریت فضایی که هر گوشهاش سوراخی است برای نمایاندن جدیدترین مد دکوراسیون داخل خانه. انصاف بیش از این؟! هم تو تمام مردم را میبینی، هم مردم تمام تاریک روشن زندگیات را.
گذشت آن زمان که زیر نور شمع با قلم و دواتی روی کاغذ کاهی حسبحال مینوشتند. انگشتانت دکمههای کیبورد را نوازش میکند و روی فضای فضایی وبلاگت دلنوشته مینویسی. قطار لینکهای دوستان را ردیف کردهای. چند انگشتی میشوند و هر کس که به وبلاگت کلیک رنجه کند تمام عمق دلت را شیرجه میرود.
اگر در عصر قحطی کاغذ، گریزی از وبلاگ نباشد؛ دستکم میتوانی حرفهایی با سرانگشت بر ساحل دلت حک کنی و فقط تری اشکت محوش کند.
دلت خانهی محبوب است نه ویترین منظور!