این دو ماه که اینجا ننوشتهام، ناخودآگاه باعث آزار و اذیت کسانی شدم. کسانی که لینک اینجا را این طرف و آن طرف میدیدند و به اعتبار گزارش بلاگرولینگ، فکر میکردند چیزی نوشتهام؛ و کلیک میکردند. واقعیت -احتمالا- این است که حضرت بلاگرولینگ خودش دارد وبلاگ مرا پشت سر هم پینگ میکند. و این یعنی اینکه لینک من همیشه -البته در وبلاگهایی که برای لینک دادن از بلاگرولینگ استفاده میکنند- بالاست. و این یعنی فاجعه.
همین جا از همهی دوستان و غیردوستانی که آزار دیدهاند پوزش میخواهم. و همین جا از دوستان عزیزی که از بلاگرولینگ برای لینکدهی استفاده میکنند خواهش میکنم لینک مرا حذف کنند.
شمارهی سوم شماها هم آمد. گرچه قرار بود ماهنامه باشیم، اما بیشتر شد. و این یعنی اینکه تنهاییم. و کار سختی هم پیش رو داریم. ما البته همهی سعیمان این است که کارمان را خوب و درست انجام بدهیم، و همه چیز همان طور باشد که باید، اما تنهایی که نمیشود!
البته اینقدرها هم تنها نیستیم؛ همین که سه شماره آماده شده است، یعنی اینکه کسانی کمکمان کردهاند و رفقای تحریریه هم همهی تلاششان را کردهاند. برای بهتر شدن شمارههای بعدی -و شاید همین شماره-، نیاز به کمک همهی شما داریم؛ همه جور کمک. همین الان -مثلا- میتوانید شروع کنید به گفتن اشکالهای این شماره.
نیازی هست تک تک مطالب شمارهی سوم را اینجا لینک کنم؟ نه! نیازی نیست. خب ببینید!
تو که هنوز اینجایی. کلیک کن دیگه.
اینکه آدمها بالاخره اشتباه میکنند که دلیل نمیشود! اما به هر حال من اشتباه کردم. یعنی تحلیلم دربارهی ننوشتن در وبلاگ اشتباه بود. اشتباه یعنی اینکه به هر حال مولفههایی که فکر میکردم برای ننوشتن در این وبلاگ -دستکم این روزها- کافی است، کافی نبود.
بله! یادداشت قبلی را هنوز برنداشتهام. آنجا نوشتهام که تا پایان ریاست جمهوری آقای احمدینژاد و رفقا چیزی نمینویسم اینجا؛ اما امروز میگویم که مینویسم. و خوشحالم که باز برگشتهام به وبلاگ خودم.
فکر نمیکنم برای اعلام اینکه دوباره میخواهم اینجا را بنویسم، چیز دیگری نیاز باشد بگویم. جز اینکه خوشحالم.
این چند وقت هم البته بیوبلاگ نماندهام! به هر حال از ما دیگر گذشته که بتوانیم بیوبلاگ سر کنیم! ولی خوشحالم که در این مدت توانستم در چند سرویس وبلاگنویسی دیگر هم بنویسم.
چرا من احساس میکنم باید ادامه بدهم؟!