سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بعضی وقت‏ها بعضی‏ها که حرف می‏زنند تنها کاری که می‏کنم، سکوت کردن است. سکوت که نه! موافقت؛ یا دست‏کم موافق نشان دادن خودم. بعضی وقت‏ها بعضی‏ها آن‏چنان با قطعیت سخن می‏گویند و اظهارنظر می‏کنند و خطابه می‏کنند که احساس می‏کنم جز سکوت و موافقت راضی‏شان نمی‏کند.

راستش را بخواهید این رفتارم بیش از این‏که از سر اختیار باشد، از ترس است. از این‏جور آدم‏ها میآدم بزرگ‌ها را بشناسیم!‏ترسم. آدم‏هایی که انگار دارند با تو بحث می‏کنند اما وقتی -مثلا- می‏خواهی در بحثی که می‏کنند شرکت کنی و جواب بدهی، تندی می‏کنند و خشمگین می‏شوند؛ این‏گونه وقت‏ها احساس ترس می‏کنم.

آن ها انتظار دارند اگر حرفی را جدی می‏زنند، همه جدی بگیرند؛ یا دست کم افراد خاصی جدی بگیرند و سخن‏شان را به شوخی نگیرند. اما من نمی‏توانم؛ ترجیح می‏دهم سکوت کنم اما وارد بحثی نشوم که قاعده‏هایش از پیش ریخته شده‏اند.

هیچ‏گاه به دنبال قانع کردن و نشان دادن واقعیت و حقیقت به طرف مقابل نیستند اینان. بیانیه صادر می‏کنند؛ تو هم باید بشنوی و قبول داشته باشی. مهم‏تر این‏که باید حرف‏های‏شان را ادامه بدهی و کمک‏شان کنی؛ تا بتوانند بیش‏تر بگویند. و من خیلی وقت است که از این جور آدم‏ها دور شده‏ام؛‏ ناخودآگاه. راستش را بخواهید از این آدم‏ها می‏ترسم؛‏ بدبختی آن‏جاست که خیلی وقت‏ها همه‏ی رفتارهای اینان دوستانه و خواستنی است اما آن رفتارهای جالب خیلی چیزها را خراب می‏کند.

شاید نباید بگویم؛‏ اما من توی ذهنم به این‏جور آدم‏ها می‏گویم آدم بزرگ‏ها؛ آدم بزرگ‏هایی که فکر می‏کنند آن قدر بزرگ شده‏اند که بتوانند درباره‏ی همه و همه اظهار نظر کنند و حتا درباره‏ی ذهنیات آدم‏ها هم داوری کنند. تصریح می‏کنم «آدم بزرگ‏ها» با مفاهیمی از قبیل «بزرگ‏ترها» و «بزرگان» دست کم در ذهن من تفاوت‏های زیادی دارند. 


نوشته شده در  جمعه 86/12/3ساعت  3:53 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]