***
شگفتا
وقتی بود، نمیدیدم
وقتی میخواند، نمیشنیدم
وقتی دیدم که نبود، وقتی شنیدم که نخواند
چه غمانگیز است که وقتی چشمهای سرد و زلال در برابرت میجوشد و میخواند و مینالد، تشنهی آتش باشی و نه آب؛
و چشمه که خشکید، چشمه که از آن آتش که تو تشنهی آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش، کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید و از آسمان بارید، تو تشنهی آب گردی و نه تشنهی آتش؛
و بعد عمری گداختن، از غم نبودن کسی که تا بود، از غم نبودن تو میگداخت
.: علی شریعتی :.