سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوش‏تر از اینت ندانم.

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخوانم.

*********

تو زهری، زهر گرم سینه‏سوزی،

تو شیرینی، که شور هستی از توست.

شراب جام خورشیدی، که جان را

نشاط از تو، غم از تو شادی از توست

*********

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانی‏ام سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

*********

بسی گفتند:«دل از عشق برگیر!

که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است اما... نوش‏داروست.

*********

چه غم دارم که این زهر تب‏آلود

تنم را در جدایی می‏گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می‏نوازد.

*********

اگر مرگم به نامردی نگیرد:

مرا مهر تو در دل جاودانی‏ست.

وگر عمرم به ناکامی سرآید،

تو را دارم، که مرگم زندگانی‏ست.

 ابر و کوچه، فریدون مشیری،1340

 


نوشته شده در  پنج شنبه 84/6/10ساعت  4:10 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]