1948. حساب که بکنید، یک آدم اگر سال 1948 به دنیا آمده باشد، الان باید 60 ساله باشد. در یکی از همین روزها هم ممکن است بخواهند جشن تولد 60 سالگی برای این آدم بگیرند. کسی هم نمیتواند مخالفتی بکند.
ما مخالفیم. مخالف 60 ساله شدن رژیم صهیونیستی که نمیتوانیم باشیم؛ اما میتوانیم مخالف اصل وجود این رژیم باشیم. و خیلیها هم هستند که نه مخالف 60 سالگی رژیم صهیونیستی هستند و نه مخالف اصل وجودش. من آنقدر مخالفم که حتا حاضر نیستم به جای رژیم صهیونیستی بگویم اسراییل. و بعضی آنقدر موافقند که حتا سرزمینهای اشغال نشدهی فلسطین را هم اسراییل میدانند.
تا جایی که همه میدانند اختلاف در باورها و بینشها جزء اساسیترین تمایزات انسان و حیوان است. نمیتوان به کسی خرده گرفت که چرا فلان جور فکر میکند و در جشن تولد 60 سالگی فلان آدم شرکت میکند یا نه؛ یا هر چیز دیگر. اگر هم حرفی هست، دوستانه و انسانی باید گفته شود.
این از این. بعضیها هستند که ما فکر میکنیم باید از حقوق ملت فلسطین دفاع کنند و نمیکنند. یا ما فکر میکنیم باید فلان کار را بکنند و نمیکنند. یا ما فکر میکنیم لازمهی -مثلا- مسلمانیشان این است که در جشن 60 سالگی تولد اسراییل شرکت نکنند و میکنند. به نظر من این هم مشکلی نیست. به هر حال ما قبول داریم که هر کسی میتواند -درست یا غلط- تحلیل متفاوتی داشته باشد. باورپذیر است که -مثلا- امیر قطر در صدر هیئتی بلندپایه در جشن شست سالگی تولد رژیم صهیونیستی شرکت کند. دستکم برای من که باورپذیر است. هیچ چیز خلاف قاعدهای هم اتفاق نیفتاده است.
پس مشکل کجاست؟ مشکل از انتظارات ماست. یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که نمیخواهیم آدمهای سیاسی را با عمل سیاسیشان بسنجیم. برای کشوری که در جریان اداره امور داخلیاش به شدت زیر فشار دولتهای خارجی است و شاید در بسیاری جهات حتا ابزار سیاسی آنهاست امری عادی است که در منافع آنها شریک باشد.
من به همهی دولتهای عربی این حق را میدهم که در جشن 60 سالگی رژیم صهیونیستی شرکت کنند؛ بگذارید اینها با این کارشان خودشان را و بینش سیاسیشان را به نمایش بگذارند.
شما بگویید آنها مشکل دارند. ولی یک مشکل هم را ما باید گردن بگیریم. این درست است که دولتها و اساسا حکومتهای عرب ضعیف و سرخوردهاند؛ و مهمتر از همه اینکه دور از مردم خود زندگی میکنند و به آنها توجهی نمیکنند اما آیا ما توانستهایم در این سی سالی که از انقلاب گذشته است به آنها بباورانیم که جدا شدن از شرق و غرب آنقدرها هم که فکر میکنند بیچارگی و بدبختی ندارد؟
قبول ندارید که تنها مشکل نه! اما دستکم بزرگترین و مهمترین مشکل اعراب، همین ترس از رویارویی با امریکا و غرب است؟ درست است که غیرت عربی نایاب شده است و اینها به تماشای ذلت و سرافکندگی برادران خود نشستهاند و حتا به رژیم صهیونیستی کمکهای بزرگ و تاثیرگذاری میکنند اما باید دید انگیزههای اعراب برای پشتیبانی بیحد و مرز از رژیم صهیونیستی و منافع غرب چیست؟ آیا نمیتوان این انگیزهها را خشکاند؟ مگر این انگیزهها نمیتوانند سوریه را هم به سوی خود بکشاند؟
به راستی انگیزههای واقعی حاکمان عربی برای حضور در جشن شست سالگی رژیم صهیونیستی چیست؟ و چگونه میتوان آنها را خشکاند؟