سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیلی پیچیده نیست. راستش را اگر بخواهم بگویم اصلا پیچیده نیست. خودم را می‏گذارم جای آن‏ها. خیلی راحت است و معمولی.

دست‏کم در آن لحظه‏هایی که خودم را جای آن‏ها می‏گذارم، خیالم راحت می‏شود که اتفاق عجیبی نیفتاده است. هر کسی باشد شاید همین رفتار را داشته باشد. نمی‏دانم چه بگویم.

از یک طرف باید دشمن بی‏شرم و حیای انسانیت و اخلاق را لعن و نفرین کنیم، که این‏گونه هر چه می‏تواند به مردمانی بی‏چاره ظلم می‏کند؛ و از طرفی هم باید کسانی را لعن و نفرین کنیم که نیستی و نابودی‏شان هزار بار بهتر از بودن‏شان است.

از آقای اسراییل که انتظاری نیست. بلکه انتظار آن است که تا می‌تواند وحشی باشد. از پاسداران اعلامیه‌ی جهان‌شمول و همه‌گانی حقوق بشر هم که درباره‌ی مسلمان‌ها نباید هیچ انتظاری داشت. از مُشتی پادشاه بی‌شعور که ادعای مسلمانی هم دارند هم هیچ انتظاری نیست؛ که اگر می‌شد انتظاری داشت، نیازی به این همه حرف زدن بی‌فایده‌ی امثال من نبود.

آدم هر چه‌قدر به این پادشاه‌های مزخرف کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس و کلا حاکمان نکبت‌زده‌ی کشورهای عربی(البته به استثنای سوریه و لبنان؛ آن هم تا حدودی!) اخ و تف بیندازد، نه آن‌ها غیرت‌دار می‌شوند و نه دل خودمان آرام می‌گیرد و مهم‌تر از همه فایده‌ای به حال مردم غزه ندارد.

در نوشته‌ی قبلی‌ام به کشورهای حاشیه‏ی خلیج فارس تبریک گفته بودم که تدبیرشان به حدی است که هم می‏توانند هم‏پیمان، دوست و برادر امریکا باشند و دقیقا همین مناسبات را با ایران هم داشته باشند؛ و در این نوشته هم لابد باید باز هم به‏شان تبریک بگویم که آن‏قدر جهاد با نفس کرده‏اند که حتا ذره‏ای مسلمانی که هیچ؛ حتا ذره‏ای انسانیت هم در رگ و ریشه‏‏شان نمانده است.

و البته دردناک‏تر از همه این‏که رییس‏جمهور احمق و خائن تشکیلات خودگردان، که جانشین احمق و خائن پیشین است، هم‏چنان بر تعهدات سازش‏کاری خود پایبند است.

و تو ای کودکی که امروز در بیمارستان اروپایی غزه به دنیا می‌آیی! قرار نیست در غزه زندگی کنی! هیچ کدام از مواد اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر ربطی به تو ندارد. درست است که آدم هستی! اما کاش در غزه به دنیا نمی‌آمدی. اعلامیه جهانی حقوق بشر که هیچ! تو حتا نباید انتظار داشته باشی آقای محمود عباس برای نجات جان تو انگشت شستش را از توی جیبش در بیاورد. گرچه او هم بی‌چاره‌تر از توست. تو تنها می‌توانی یک انتظار داشته باشی. البته من که دارم این حرف‌ها را توی وبلاگم می‌نویسم، خیلی‌های دیگر هم نوشته‌اند؛ اما باور کن نوشته‌های من و همه‌ی آن‌های دیگر نمی‌تواند برق را به بیمارستان غزه برگرداند؛‌ باور کن.

تو می‌توانی انتظار داشته باشی مثلا آقای رییس‌جمهور ما، به دبیر کل سازمان سران کشورهای -مثلا- اسلامی پیشنهاد اجرای یک نمایش بی‌مزه‌ی سیاسی را بدهد و آن‌جا یک مُشت آدم -مثلا- مسلمان حرف بزنند و به این نتیجه برسند که قطع شدن برق بیمارستانی که تو در آن بستری هستی یا تازه به دنیا آمده‌ای،‌ کار بی‌رحمانه‌ای است از سوی اسراییل غاصب.

پس سعی کن آرزوهای زیبا نداشته باشی. خب؟ این‏جوری راحت‏تر می‏توانی زندگی کنی.

غزه! تنهایی! چاره‌ای هم نیست. همین.


نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/4ساعت  12:31 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]