میخواهم کمی دربارهی... . عادت کردهام به اینجور مقدمهها! ببخشید.
زبان مادریام را دوست دارم؛ زبان که نه! گویش. شما بگویید همان لهجه! زادگاه مرا میتوانید اینجا ببینید(البته فکر نمیکنم چیز زیادی دست و بالتان را بگیرد!). روستایی با دو هزار نفر جمعیت. زبان مردم این روستا و چند روستای کوچک حوالی آن، گویشی است به نام محلی «اچُمی». البته این اسم متعلق به گویش مردم شهرستان لارستان فارس است که به دلیل تشابه زیاد با گویش این روستا، برای هر دو استفاده میشود؛ وگرنه تفاوتهای اساسیای میان این دو گویش وجود دارد.
معادل فعل «میروم» در گویش مردم لارستان، «اَچُم» است؛ که همین فعل در نامگذاری این گویش استفاده شده است.*
به دلیل اینکه قصدم از نوشتن این یادداشت، توصیف این گویش نیست، بیش از این توضیح نمیدهم اما برای نمونه، مضارع استمراری از مصدر گفتن را مینویسم: اِگَم(الف کسره دارد اما این کسره با کسرهی فارسی تفاوت دارد و تا حد زیادی به فتحه نزدیک است؛ مانند تلفظ حرف اول زبان انگلیسی!)، اِگِی، اِگو، اِگِیم(تلفظ این فعل دقیقا مثل این است که به انگلیسی بگوییم: a game)، اِگی(دوم شخص جمع در این فعل با دوم شخص مفرد یکی است)، اِگِین(تلفظ این فعل هم دقیقا مساوی است با کلمهی انگلیسیِ again).
شرایط تحصیلیام به گونهای بوده است که پس از اول دبیرستان در روستایم نبودهام؛ البته تابستان سالهای دوم و سوم دبیرستان از این قاعده استثنا میشود اما پس از آن حتا تابستانها را نیز نتوانستهام در روستایم باشم؛ و خوشبختانه این 6 سال دوری از آنجا نتوانسته لهجهام را از من دور کند؛ گرچه در این مدت هم زیاد نتوانستهام مستمرا به لهجهی مادریام صحبت کنم؛ اما هر بار که دو سه روزی را در کنار خانوادهام گذراندهام خوشحال شدهام لهجهام را از دست ندادهام!
دو سال دبیرستان را در دبیرستانی شبانهروزی در شهر لامرد گذراندم؛ گویش لامردی با زبان مادریام کاملا تفاوت دارد و این در حالی است که فاصلهی لامرد تا روستای زادگاهم در حدود 70 کیلومتر است؛ جالب آنجاست که لامردیها همانقدر میتوانند لهجهی مرا بفهمند که فارسیزبانها! خب. علاوه بر آن دو سال، گذراندن پنج تابستان متوالی گرم و شرجی در لامرد، کمکم کرد تا زبان شیرین و جالب لامردی را یاد بگیرم. یکی از شیرینیهای زبان لامردی این است که به سختی میتوان با آن لطیف و رمانتیک سخن گفت؛ اما وقتی کسی به خودش زحمت میدهد! و لطیف سخن میگوید، شیرینی فراوانی دارد. بگذریم. در هر صورت لحظههایی که لامردی حرف زدن کسی را میشنوم لحظههای لذتبخشی هستند!
و اما لهجهی یزدی! نزدیک به پنج سال همخوابگاهی بودن و همنشینی با چند یزدی غلیظ اللهجه توانسته است مرا به شدت به این لهجه علاقهمند کند. برای فهم دقیق غلیظ اللهجه بودن همینقدر بگویم که سه تن از این چهار نفر حتا حاضر نبودند به خاطر استاد هم که شده، حتا از غلظت لهجهی خود کم کنند؛ و استاد بیچاره که هیچ چیزی از سخن گفتن اینان نمیفهمید، به دوستان این چند نفر متوسل میشد! و جالبتر اینکه آن سه نفر، نفر چهارم را تا حدودی خائن میدانستند که در کلاسها به شیوهی ایشان وفادار نیست و تا حدودی از غلظت لهجهی یزدیاش کم میکند.
فکر میکنم همینقدر کافی باشد.
* این توضیح را شاید به این دلیل دادهام که دکتر شهبازی در یکی از یادداشتهای روزانهاش به تناسب یک بحث سیاسی درباره وزیر کشور وقت(آقای موسوی لاری) سه اشتباه جالب کرده است! اول اینکه لهجهی لاری را «عچومی» نوشته است؛ که درستش همان است که بالا نوشتم؛ دومین اشتباه این است که آقای موسوی لاری اساسا اهل لار نیست! و طبعا سومین اشتباه این است که لهجهی ایشان هم «اچمی» نیست! تنها اتفاقی که افتاده، این است که آقای موسوی لاری در زمانی که این لقب به آخر نامشان اضافه شده، نماینده مردم لارستان در مجلس اول شورای اسلامی بوده؛ وزیر کشور دولت خاتمی اهل روستایی است که در زمان صدارت ایشان و به مدد تلاش های! ایشان تبدیل به مرکز شهرستان شد. چه قدر زیاد شد!