من اعتراف میکنم از طنزهای ابراهیم نبوی لذت میبرم؛ اعتراف که نه! اعلام میکنم.
نه! چیز دیگری میخواستم بگویم. میخواستم بگویم افتخار میکنم. افتخار میکنم که طنزهای ابراهیم نبوی برایم لذتبخش است، افتخار میکنم که مطالب روزآنلاین را دنبال میکنم، افتخار میکنم که وبلاگها و سایتهایی که هیلترینگ شدهاند را پیگیری میکنم.
من مسلمانم. مسلمانیام را هم از کمیته هیلترینگ وزارت ارتباطات نگرفتهام. البته این نوشته برای انتقاد از هیلترینگ نیست. میخواهم بگویم من به عنوان یک انسان حق دارم از نوشتهها، ادبیات و حتا شیوه بیان امثال ابراهیم نبوی لذت ببرم، یاد بگیرم و ... . من افتخار میکنم همه نوشتههای حسین درخشان را خواندهام و میخوانم؛ افتخار میکنم همانگونه که اخبار رجانیوز را دنبال میکنم، اخبار رادیو فردا را هم میخوانم.
من مسلمانم. اما مسلمانیام آنگونه التقاطی و سلیقهای نیست که هر کجایش به آب دهانم بیشتر سازگار بود همان بخش را برای خودم بزرگ و مهم کنم و بقیه را وانهم. من صرفنظر از همه درگیریهای سیاسی و قبیلهای معتقد به ولایت و حاکمیت مطلقه فقیه هستم. اما این دلیل خوبی نیست برای آنکه فقط کیهان و رجانیوز بخوانم و خواندن بقیه چیزها را حتا بر خودم تحریم کنم.
من افتخار میکنم که هیچ کسی برایم تقدس ندارد؛ مگر اندیشهام. من خدا را هم با اندیشه قبول کردهام؛ خدایی که اگر عقل من وجودش را درک نکرده باشد، مرا به خاطر بیخداییام عقاب نخواهد کرد؛ گرچه شاید به خاطر کمکاریام در فهم او عقاب شوم. بگذریم...
نمیخواهم به آن حدیث پیامبر عزیز اسلام اشاره کنم که «اطلبوا العلم و لو بالصین»؛ یا آنکه «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه». من اختلافات فکری خودم و -مثلا- ابراهیم نبوی را میدانم؛ اما با این حال این حق را به خودم میدهم که از او چیزی یاد بگیرم؛ حتا این حق را دارم که نظراتم روز به روز تغییر کنند. اما کسی که درِ شنیدن هر سخن جدیدی را به روی خویش بسته است؛ آن هم با توجیه اینکه میخواهد آرامش داشته باشد، چه فکری کرده است؟
واضح است که این حرفهایم به معنای راسخ نبودن در عقیده نیست بلکه به نظر من قوت اندیشه و فکر به این است که حتا مورد شک و طرد قرار گیرد. اما آنکس که تعصبها و خواستههای احساسی و قبیلهایاش بر اندیشه و تفکرش ترجیح داشته باشد حتا نمیتواند خودش را قانع کند...
این را هم بگویم که دلم برای بعضیها میسوزد که نمیتوانند یا نمیخواهند از دشمنشان استفاده کنند. و اینگونه است که اینان حتا دوستانشان را نیز از خود میرانند. و سر آخر باید گفت اینگونه است که نهروانی بودن شاخ و دم ندارد. باید دید چه اندازه از دینداریمان به خاطر کلاس و مد دینداری و چه اندازه برای خود دین است.