از قاب پنجره بیرون را دید میزنی. ماشینها بسان یک بند انگشت هستند، آدمها مثل لشکر مورچه میروند و میآیند و همهشان در مشت تو جای میگیرند. اگر خوب دقت کنی میبینی چند وجب هوا بیشتر مالک نیستی. آپارتمانی با این تأسیسات و سیستم پیشرفته با یک خانه تکانی زمین پوچ میشود و آن وقت باید با انگشت اشاره کنی که: یادش به خیر قبلا آن جای آسمان مال من بود!
اما همین تکه آسمان هم بالیدن دارد. قوطی کبریت فضایی که هر گوشهاش سوراخی است برای نمایاندن جدیدترین مد دکوراسیون داخل خانه. انصاف بیش از این؟! هم تو تمام مردم را میبینی، هم مردم تمام تاریک روشن زندگیات را.
گذشت آن زمان که زیر نور شمع با قلم و دواتی روی کاغذ کاهی حسبحال مینوشتند. انگشتانت دکمههای کیبورد را نوازش میکند و روی فضای فضایی وبلاگت دلنوشته مینویسی. قطار لینکهای دوستان را ردیف کردهای. چند انگشتی میشوند و هر کس که به وبلاگت کلیک رنجه کند تمام عمق دلت را شیرجه میرود.
اگر در عصر قحطی کاغذ، گریزی از وبلاگ نباشد؛ دستکم میتوانی حرفهایی با سرانگشت بر ساحل دلت حک کنی و فقط تری اشکت محوش کند.
دلت خانهی محبوب است نه ویترین منظور!