سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نزدیک به دو هفته پیش یک کتاب از یک کتاب‌خانه گرفتم. شازده احتجاب. رمانی از  هوشنگ گلشیری.
رمانی از هوشنگ گلشیری که به سبک جریان سیال ذهن روایت می‌شود.

یکی دو ماهی است که در خواندن رمان، اندکی جدی‌تر شده‌ام. چند رمان خوانده بودم. اما جریان سیال ذهن نخوانده بودم تا حالا. البته شازده احتجاب را یک بار دیگر هم قبلا خوانده بودم. البته نه کامل؛ این بار هم نتوانستم کامل بخوانم. خیلی سخت بود. در طول این دو هفته، 100 صفحه را به سختی پیش رفتم. امروز می‌روم کتاب را پس بدهم.

لذت خواندن رمان را به دست نیاوردم. البته این رمان را. یک هفته هم از زمان تحویل گذشته است. از آقای درویشی می‏ترسم. با این‏که رفتار خیلی خوبی دارد اما ... .

درک درستی از این رمان پیدا نکردم. چیزهایی فهمیدم اما احساس می‌کنم نتوانستم با راوی ارتباط برقرار کنم.
شاید یکی از این دو دلیل درست باشد:
1- در شرایط خوبی رمان نخوانده‏ام. شاید این رمان را نتوانسته‏ام در لحظه‏های آرام و خلوتی بخوانم.
2- هنوز بلد نیستم روایت جریان سیال ذهن بخوانم. فکر می‏کنم هنوز نتوانسته‏ام فهم درستی از این نوع روایت داشته باشم.  


نوشته شده در  سه شنبه 86/7/24ساعت  12:58 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]