سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داشتم با تلفن حرف می‏زدم. همزمان داشتم با شاخه گل رُز توی باغچه ور می‏رفتم. وقتی به خودم آمدم دیدم تمام خارهای شاخه گل رز نورسته را به آرامی از تمام شاخه جدا کردم‏.

شاخه‏ی توی دستم، شاخه‏ای بود جوان و ترد. همه خارهای آن را با دستم جدا کردم؛ بدون این‏که حتی دستم خراشی بردارد...

نمی‏دانم چه شد به یاد خودم افتادم. یاد وقتی که بچه بودم؛ یا تازه مکلف شده بودم. خیلی راحت می‏تونستم عادت‏های زشتم رو ترک کنم ولی حالا... .

شاخه ترد بودن چه لذتی دارد...


نوشته شده در  پنج شنبه 86/7/19ساعت  3:0 عصر  توسط گویا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]