داشتم درس میخوندم همزمان رادیو رو هم روشن گذاشته بودم تا خوابم نبره. نمیدونم این چه عادتیه من دارم ولی خب دیگه عادته باید باهاش کنار بیام.
رادیو جوان بود. ساعت 45/12 فکر کنم. سه روز پیش. مجری داشت با آقای دکتر حسین نوروزی مصاحبه میکرد.
درباره اختراع یا ساخت دستگاه گهوراه پرستار بچه... . اینجوری که من فهمیدم، این گهواره، هم دارو رو به بچه میده. هم دمای بدنش رو چک میکنه. هم بچه رو میخوابونه. صدای لالایی مادر رو برای بچه پخش میکنه. دیگه چه کارهایی میکنه من نمیدونم.
فقط این رو میدونم که با توجه به وضعیت بیدار یا خواب بودن بچه، اون رو آروم میکنه. مادر هم میتونه از بیرون منزل از وضعیت بچه باخبر بشه و اونرو تنظیم کنه و از راه دور کنترل کنه.
راستش خیلی کشف خوبیه. دست آقای دکتر هم درد نکنه. همینجا از ایشون تشکر میکنم.
ولی یک چیزی خیلی من رو به فکر فرو برد. به کجا چنین شتابان؟ آخه بچهداری این دستگاه میتونه واقعا جایگزین مهر مادری بشه؟!
ولی اینرو میدونم که وقتی مادرا بچههاشون رو اینجوری بزرگ میکنن، اینرو باید قبول کنن که اونها هم وقتی پیر و از کار افتاده شدن، همون بچهها با اونها همین رفتار رو خواهند کرد و سرای سالمندان انتظار اونها رو خواهد کشید.
دوستی میگفت به موازات افزایش مهد کودکها، ظهور پدیده سرایسالمندان هم بیشتر شده.
نمیدونم. ولی دلم گرفت چرا آغوشی برای پناهبردن آدمها نباشه و در عین بهرهبردن از تمام امکانات، آدمها روز به روز از هم دورتر و تنهاتر بشن.
در عصر ارتباطات که فاصلهها کم و کمتر میشه، مادر و فرزند روزها و هفتهها همدیگه رو نبینند یا لااقل وقت اینکه با همدیگه درددل کنن و یه لبخند کوچیک به هم بزنن نداشته باشن...