سلام
میخام از یک چیزی حرف بزنم بخشیدن.
راستش نمیدونم از کجا شروع کنم که شما هم بفهمید چی میخام بگم.
امروز شاهد درد کشیدن کسی بودم که روزی نه چندان دور به خاطر رفتار زشتی که با من داشت بدترین نفرینها رو براش میکردم. شاید فهم اینکه اون تا حالا در حق من مرتکب چه کارهایی شده و با زندگی من چه کرده، خیلی سخت باشه. فقط اینرو بگم که بخشیدن همچین آدمی برام غیر ممکن بود.
شاید خیلیها اینرو بگن که بخشش از بزرگان است و در عفو لذتی است که در انتقام نیست و یک سری آیه و حدیث. اصلا نمیخام درباره غلط بودن احساسم یا درست بودنش بحث کنم... .
میخام بگم که الان تمام نفرینهایی که در حقش کردم رو از خدا پس میگیرم. امروز شاهد آبشدنش بودم. شاهد از دست دادن تمام چیزهایی که به داشتن اونها به من فخر میفروخت و تحقیرم میکرد. شاهد از دست دادن چیزهایی بودم که با اونها زندگی و روح و ذهنم رو آزرده کرده بود.
راستی دنیا چقدرکوچیکه... . راستش که به هیچچیز نمیشه دل بست...
خدایا چقدر فقیر است کسی که تو را ندارد و چقدر ثروتمند است آنکه تو را دارد.
من اون رو بخشیدم و براش دعا میکنم.
و دنیا دار مکافات است...