حالم خوب است. دیشب بعد از مدتها یکربع به دوازده خوابم برد و ساعت پنج و نیم صبح با صدای آقا مرتضی بیدار شدم. امتحان امروزم هم به خیر و خوشی برگزار شد و نسبت به زحمتی که برایش کشیدم راضی هستم. مهم نیست. میخواستم بدانید که الان حالم بد نیست.
احساس میکنم این حق را داشته باشم که چیزهایی اینجا بنویسم که کاملا به خودم مربوط است و شخصی شخصیست. اما قول میدهم که بعد از این، از این ناپرهیزیها نکنم.
مهم نیست که دقیقا چند وقت است که دارم توی این لجنها ست و پا میزنم. مهم نیست اما محض اطلاع بیشتر از دو سال است. در این دو سال، یقینا و بدون حتی اندکی غلو، دو روز شاد یا حتی آرام نداشتهام. نمیخواهم توضیحهایی بدهم که تولید سوال کند اما در این روزهایی که بر من گذشته است، درد تنهایی و بیکسی و غیره را چشیدهام، مزمزه کردهام. همه لحظههایم را در کنار تلاطم و لجن و بیزاری سپری کردهام.
البته لحظات، ساعات یا روزهایی بوده است که حکم یک مستی زودگذر برایم داشتهاند اما چه فایده. هیچ.
اگر تنها باشی و همه کس و همه چیز دشمنت باشند، شاید تحملکردنش راحتتر از این اوضاع باشد. یارو توی رویت اشک تمساح نمیریزد که چقدر تو را دوست دارد اما با دو چشمت، شیطان درونش را میبینی که پرچم پیروزی را بر فراز دلش به اهتزاز در آورده است.
میدانم دارم حرف مفت میزنم اما حداقل خالی میشوم. این حرفها هم در حد همان مستیهای زودگذر است. همین بس است.
قابل تحمل نیست. کسی با بیشرمی تمام تو را بهترین و پرفایدهترین دوست خویش بنامد اما رفتارش به حسادت سگهای خیابانی مجبور کند. نمیدانم. خودم هم نمیدانم چطور توانستهام این وضع غیرقابل وصف را تحمل کنم. خودم هم نمیدانم که چطور توانستهام این همه وقت توی این منجلاب زندگی کنم و هنوز همخوابگاهیام نداند که ... .
دلتان نسوزد. به کسی هم فحش ندهید. من هم بیتقصیرم. اما من راضی هستم. خوشحال نیستم که توی این وضع هستم اما راضی هستم. این را هم میدانم که هر کسی دردهایی دارد و فکر میکند که هیچکس به اندازه او درد نمیکشد. مهم نیست.
خاطرهای به ذهنم آمد که هر وقت به یاد میآورم بغض به میهمانی چشمانم گلویم میآید. حیف که نمیتوانم اینجا بنویسم. بعضی وقتها میدانی که فلانی به انگیزه (مثلا) حسادت کاری میکند، دشمنی میکند، فرصتی از دستت میرهاند، چه میدانم. خیلی سخت است اما بالاخره تکلیفت مشخص است که با یک حسود طرف هستی. مشکل من این است که تکلیفم با خیلیها مشخص نیست و مشخص ناشدنی است.
در حال نوشتن، مشغول شنیدن این بودم.
یک خواهش؛ با پندهایی از جنس اینکه: صبر خوب است و دنیا همین است و غیره آزارم ندهید. اینها را خودم از برم و معتقد هم.
همین
این رو یادم رفت بنویسم:
کرمداران عالم را درم نیست
درمداران عالم را کرم نیست