1- شاید از وقتش گذشته باشه که بخام شب یلدا رو تبریک بگم؛
اما امیدوارم از امروز که روزهاتون کمکم طولانی میشه، رنگ و روی موفقیت و سعادت رو بیشتر توی زندگیتون حس کنید.
2- دیروز عصر با چند تا از دوستان، رفتیم یه مراسم شب یلدا.
راستش حامد دعوتمون کرده بود؛ از طرف باشگاه هواداران پرشینبلاگ.
فکر کنم سر وقت رسیدیم، قرار بود ساعت 4 عصر توی پارک گلها باشیم.
وقتی رسیدیم، یه تعدادی از وبلاگنویسها توی پارک مشغول صحبتکردن بودند.
سلام و علیکی کردیم و ...
3- دکتر بوترابی هم کمکم اومد و بعدشم کمکم مراسم شروع شد.
یه سالن با ظرفیت 84 نفر که همچین پر نشده بود اما صدای دوستان وبلاگنویس سالن رو پر کرده بود.
فضای جالبی بود؛
4- آقا حامد احسانبخش که مجری بود، برنامه رو با یه سوتی بامزه شروع کرد که شب قدرتون مبارک! البته وقتی داشتیم برمیگشتیم گفت که سوتی برنامهریزی شده بوده؛ من که باور نکردم!
5- فکر نکنم لازم باشه کل برنامهها رو اینجا بیارم اما ...
کلا شب یلدای خوبی بود؛ خیلی خوب!
6- یه مسابقه برگزار کردن که اونایی که بابابزرگ یا مامانبزرگشون شهرستان بودن، رفتن بالای سن و به اونا زنگ زدن و با زبون مادریشون باهاشون حرف زدن که خیلی برنامه جذابی بود... -مخصوصا شمالیها!-
7- یه نفر هم یه اطلاعات جالبی از رسوم اقوام مختلف درباره شب یلدا گفت؛ مثل اینکه همین چیزایی که برای ما گفت رو برای روزنامه کارگزاران هم نوشته بود.-آقای نادم-
8- کلرجیمن هم در ابتدای برنامه یه داستان زیبای وبلاگی خوند که خیلی حال داد اما خب فقط یکسوم سالن حس گوش کردن داستان داشتن.
9- البته مراسم یه پذیرایی مختصر هم داشت که همون خوردنیهای شب یلدا بود البته منهای هندونه!
توی اون پذیرایی برای هر کدوم از وبلاگنویسها یه فال حافظ بود ...
بیت اول فال من این بود:
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
بگذریم.
10- البته این مراسم یه سری اشکالات هم داشت که به نظر من زیاد اشکالات جدی و مخربی نبودن اما اگه همچین اشکالاتی هم نبودن دیگه خیلی معرکه میشد.
1- اینکه مراسم یه خورده -یه چیزی حدود 45 دقیقه- دیر شروع شد.
2- یه خورده از برنامهها حاوی مقادیری بینظمی و بیانضباطی بودند که البته گرچه در بعضی موارد این بینظمی بر جذابیت مراسم شدیدا میافزود اما در بعضی موارد هم شدیدا حال ادم را میگرفت-مثلا اون خانمی که در جریان همون زنگ زدن به بابابزرگها و مامانبزرگهای شهرستانی یهویی پرید بالا و با چه شوق بامزهای میخواست به این و اون زنگ بزنه! حالا من هیچ! دکتر بوترابی که اعصابش خورد بود داشت ذله میشد!!-
11- یکی از برنامههای تاثیرگذاری که اجرا شد، دکلمه یکی از اشعار خواجه راز حافظ شیراز بود که به همراه سهتارنوازی همزمان واقعا خوب و عالی بود؛ جذابیت این برنامه از اون لحاظ که هیچ برنامهریزی قبلیای براش نشده بود و اون خانمی که دکلمه میکردن و این اقایی که سهتار مینواختن، کل تمرینشون نیم ساعت نشده بود.
12- یه آقایی هم به جلسه دعوت شده بودن که هیچ آشنایی حتی ابتدایی هم با وبلاگ نداشتن و دوبلور صداوسیما بودن؛ گفتن که صدای متیو در سریال بابالنگدراز رو اجرا کردن که واقعا هم صدای جذابی داشتن.
13- چیز دیگهای به ذهنم نمیرسه جز اون کلیپ زیبایی که یکی از اعضای فنز تهیه کرده بود و بداخلاقی دکتر بوترابی که البته انگار کسالت داشتن یا شاید اتفاق ناگواری براشون افتاده بود.
یاعلی