تازه امده بودم داخل ...
1- بویی که میآمد، اصلا بوی خوبی نبود، اما مرا با خود برد ...
به روستا؛ همانجایی که وقتی باران خوبی میآمد، خیالمان راحت میشد که امروز؛ مدرسه بیمدرسه!
آخه میدونید! اون ته روستای ما یه رودخونه بود؛ که هر وقت بارون درست و حسابی میاومد، رودخونه پر آب میشد.
پل که نداشت، البته چند وقت داشت، اما یه سال پل رو آب برد!
مدرسه ما اون طرف رودخونه بود، برای همین اگه رودخونه پر از آب میشد، خوشحالی ما صدچندان میشد.
بگذریم...
2- دیروز برف میآمد، یادم آمد که بچه که بودم؛ یکی از آرزوهای دستنیافتنیام دیدن برف بود!
دیروز برف میآمد، هوا هم سرد بود.
3- دیروز با چند تا از دوستان ... رفتیم یکی از معاونتهای وزارت خارجه، آدرسش رو درست و حسابی یادم نیست، فقط میدونم توی کوچه آقایی بود، یعنی اسم اون کوچه آقایی بود.
مثلا رفته بودیم کنفرانس بینالمللی هولوکاست و این چیزا.
دم در باید از ماشین پیاده میشدیم و میرفتیم داخل؛ کارت نشون دادیم، رفتیم داخل، دیگه توی سالن بودیم؛
رفتیم توی سالن، شلوغ، پرسروصدا، تنگ، کوچیک و ...
اولش هر چی توی کارتهای که روی میز چیده شده بود گشتیم، خبری از کارتهامون نبود ...
رفتیم توی سالن کنفرانس؛ توی جزوه برنامهها، دیدم که آدمهای کلهندهای از جمله: روبرت فوریسون، دیوید دیوک، فین کنشتاین و ... قرار بود توی کنفرانس باشن.
برام جالب بود که وزارت خارجه این همه آدم مهم و نسبتا عتیقه رو تونسته دعوت کنه اما یه همچین سالنی رو برای برگزاری کنفرانس اختصاص دادهن؛ به علاوه یکی از لوسترین تراژدیهای این کنفرانس، تراژدی مترجم بود.
4- دستگاههای مترجم، علاوه بر کمبودن و بیکیفیتبودن امواج رادیویی، حاکی از وجود مترجمهایی آماتور و بامزه بودند که مثلا یارو نمیدانست که کلمه صهیونیسمها یک کلمه بیمعنی و خندهدار است.
یک خانم خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان جلوی من نشسته بود و با هم سه چهار کار را انجام میداد؛ خبر مینوشت، اگر وقت میکرد ترجمه سخنرانیها را گوش میکرد، مصاحبه میکرد و بیش از همه حواسش به همه جا بود!
سوژه جالبتر یک عرب خواب بود که در آن برهوت نایابشدن دستگاه ترجمه، تازه جای خوبی برای خواب گیر
آورده بود...
5- بعد از ناهار هم جلسه دیگری شروع شد که در دو سالن برگزار شد؛ رییس یکی از جلسات دکتر رحماندوست و رییس جلسه دیگر، یک محقق تاجیک بود؛ دوستان من در سالن اولی شرکت کردند، من هم در سالن دوم.
سخنرانان جلسه یکی پس از دیگری به ایراد سخن پرداختند که فین کنشتاین با ارائه نزدیک به چهل توصیه به دولت آلمان، صهیونیستها را تهدیدی برای آلمان خوانده و به دولت آلمان توصیه کرد که مبلغان هولوکاست را به دو جرم تبلیغ هولوکاست دروغین و همچنین آزار و اذیت انکارکنندگان هولوکاست مورد محاکمه قرار دهد.
سخنرانان بعدی هم که هر کدام از کشورهای مختلف و با دیدگاههای مختلف بودند نظرات خودشان را گفتند.
البته در همه این اوقات، تراژدی ترجمه در حالا وقوع بود.
6- یکی از قسمتهای جالب این کنفرانس، نمایشگاهی بود در طبقه بالا که حاوی اسناد و مدارکی پیرامون هولوکاس تو مسایل مربوط به آن بود.
جالبی قضیه آنجا بود که دو نفر از خبرنگاران طرفدار ادعای وقوع هولوکاست، در حال بازجویی از برگزارکنندگان آن نمایشگاه برای یافتن دلیل مخالفت ایران با ادعای وقوع هولوکاست بودند.
خبرنگار، عصبانی و زودجوش بود و پشت سر هم سوالهای بیربط میپرسید و اگر اجازه میداد طرف مقابل جواب بدهد، پشت سر هم فارسی بلغور میکرد؛ شما چرت و پرت میگویید، شما هیچی نمیفهمید، شما دنبال اسناد نرفتهاید، اصلا شما آشویتس رفتهاید؟!
بگذریم.
7- بعد از نمایشگاه یه خورده با عباس سلیمی نمین کلکل کردیم و ...
کلاغه به خونهش نرسید.
یاعلی
لینکهای مرتبط