سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشه عذاب کشیده‌ام؛ بگذارید جور دیگری شروع کنم.

همیشه ترسیده‌ام؛ از این‌که مبادا شعور کسی را به بازی بگیرم؛ حتا یک کودک دو ساله. همیشه ترسیده‌ام از این‌که بخواهم منطق خودم را به منطق کسی ترجیح بدهم. و این ترس همیشه بوده است -و کاش همیشه باشد- که نکند بخواهم کسی را از هر راهی که شده مجاب کنم حرف من یا عقیده‌ی مرا بپذیرد.

هیچ‌گاه کسی را تا آن حد غیر قابل درک ندیده‌ام که بخواهم بدون گفتن و شنیدن، قضاوت کنم. همیشه سعی کرده‌ام به جای قالب کردن منطق و اعتقادات خودم به یک نفر، بتوانم خوب درک کنم و خوب گوش دهم. همیشه به خودم یادآور شده‌ام مسئولیت ندارم هر کاری بکنم برای هم‌سان کردن دیدگاه کسی با خودم؛ حتا اگر فکر خودم را عین حقیقت و واقعیت می‌دانسته‌ام.

هر گاه بیشترین احساس وظیفه را برای ابراز عقیده‌ام داشته‌ام ابا کرده‌ام از این‌که برای سلیقه‌های خاص خودم -که معمولا هیچ دلیل منطقی ندارند- دلیل بیاورم؛

خیلی بد است آدم بعد از نقطه ویرگول برود سطر بعد؛ اما چاره‌ای نبود.

فکر کنم دو ساعتی هست برای نوشتن و ننوشتن این چند سطر نشسته‌ام این‌جا؛ و می‌نویسم و نمی‌نویسم و پاک می‌کنم. بهانه‌های زیادی برای ادامه دادن این چند سطر داشتم و دارم؛ اما تصور نمی‌کنم نیازی باشد به مثال آوردن.

:: قالب جدید وبلاگ، نیازمند نکته‌بینی شماست؛ تا بشود یک قالب مناسب. منتظر می‌مانم.


نوشته شده در  جمعه 87/1/16ساعت  5:50 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

شاید باید خودم این‏قدر معرفت داشتم که نامه بنویسم و درد دلم را با تو بگویم؛ اما هر چه بود این دعوت انگیزه‏ام برای نوشتن این نامه بود.

شاید فکر کنی بعد از این همه سال که خواسته‏ام نامه بنویسم، می‏خواهم بنشینم و شکوه کنم و از تو بشنوم که حرف‏هایم درست است و آن‏ها اشتباه کرده‏اند و از این دست حرف‏های گفتنی و شنیدنی. شاید هم گمان کنی آماده‏ام به چند خط بعد برسم تا هر چه از دهنم در می‏آید بگویم؛‏ به همه‏ی آن‏هایی که من فکر می‏کنم به خطا رفته‏اند.

نمی‏خواهم و نمی‏توانم بگویم آن‏هایی که فیلم فتنه می‏سازند و کاریکاتورهای توهین‏آمیز طراحی می‏کنند مسیحی نیستند و این‏ها؛ همان‏گونه که نمی‏توانم بگویم آن‏ها که به ادعای کاریکاتوریست‏ها و فیلم‏سازهای تروریست‏شناس! تروریست‏اند، مسلمان نیستند.

می‏دانم یک مسیحی می‏تواند یک مسیحی ِ پایبند باشد و در همان حال کاری کند برخلاف مسیحیت؛ همان‏گونه که یک مسلمان پایبند به اسلام، می‏تواند کاری خلاف اسلام و اعتقادات خود انجام دهد.

وقتی کسی اشتباهی می‏کند، -نمی‏دانم بگویم وظیفه یا حق- دست‏کم اقتضای انسانیت این می‏شود که دوستانه و صمیمانه اشتباه گوشزد شود؛ گرچه هیچ توقعی نیست نتیجه‏ی قطعی بگیریم؛ اما مشکلی که هست، این است که خیلی از این حرکت‏های ناهنجار، دست‏کم مشکوک به برنامه‏ریزی هماهنگ و سازماندهی‏شده هستند. فکرش را بکنید وقتی در مدت یک سال بارها و بارها شاهد توهین، بی‏حرمتی و رفتار ناهنجار باشیم چه برداشتی می‏شود کرد؟ آن هم نسبت به یک مذهب؛ و یک شخصیت؛ که دست‏کم مورد توجه یک میلیارد نفر انسان است.

می‏دانم تو هم اگر زنده بودی، شاید نمی‏توانستی کاری بکنی؛ یا صلاح نمی‏دیدی کاری بکنی یا دست‏کم کار برجسته‏ای بکنی. چرا که جهان امروز پر شده است از دورویی و بی‏رحمی. بعضی می‏گویند حال که آن‏ها فلان آیه از قرآن کریم را بهانه‏ی متهم کردن اسلام و مسلمانان به تروریسم می‏دانند و ادعای خود را تبلیغ می‏کنند، ما هم همین کار را درباره‏ی متون دینی آن‏ها انجام بدهیم. من که فکر نمی‏کنم راه درستی باشد. آخر به نظر من مشکل اساسی از جای دیگری است.

آن‏ها می‏خواهند بدون فهم اصیل از دین، از برخی منابع و متون دینی برداشت‏هایی بکنند که کم‏تر مسلمانی آن‏چنان نتیجه‏ای می‏گیرد. درست است که بعضی احکام و بعضی قضاوت‏ها در هر مرام و مسلکی باشد قابل توجیه نیست.

خیلی حرف‏ها هست که در این‏چنین مواقعی به ذهن انسان می‏آید اما خب. فکر می‏کنم زدنش در این نامه نیازی نباشد. داشتم به این فکر می‏کردم که شاید بهترین و مناسب‏ترین راه برای قضاوت برون‏دینی درباره‏ی ادیان و مذاهب، رفتار تاریخی پیروان آن مذهب یا دین باشد؛ چه دین تحریف شده یا ساختگی یا ادیان اصیل و شناخته شده.

نیازی به یادآوری جنگ‏های صلیبی نیست؛ نیازی حتا به یادآوری حمله‏ی فراقاره‏ای امریکا به عراق آن‏هم به نام مسیحیت نیست. نیازی به یادآوری هیچ چیز نیست. حتا همین‏ها را هم که گفتم زیاد بود.

تو پیامبر خدایی و همه‏ی لحظه‏های زندگی بشر پیش روی توست. درست است در میان مسلمان‏ها قبیله‏هایی هم‏چون القاعده و سلفی‏ها و وهابی‏ها هستند که بیش‏تر مسلمان‏ها، آن‏ها را خارج از دین می‏دانند. درست است بعضی مسلمان‏ها کارهای ناشایستی کرده‏اند؛ اما مسلمان‏ها ثابت کرده‏اند شرافت و نجابت‏شان باعث می‏شود اگر مسلمانی به خطا رفت، از کار او ابراز برائت کنند؛ اما تو هم می‏بینی امروز جهان مسیحیت نشسته‏اند و واکنش موثری در برابر رفتار غیراخلاقی و حتا سازمان‏یافته مسیحیان ندارند.

حرف زیاد است. دنیای امروز آن اندازه بی‏رحم و بی‏منطق هست که حرف حق شنیده نشود؛ اما این قاعده را هم فراموش نخواهیم که «حق ستاندنی است».

شرمنده درد دل‏هایم طول کشید؛ و شرمنده‏تر از این‏که حرف‏هایم پراکنده بود. آدم که گوش شنوایی پیدا می‏کند، یادش می‏رود باید منظم حرف بزند.

فکر می‏کنم این‏ها هم می‏خواهند برایت نامه بنویسند و درد دل بگویند؛ یا شکوه کنند؛ یا هر سخن دیگری.

بهارستان، تهانی، پاسخ‏گویی، حوریب، بازگشت به خویشتن، لعل سلسبیل، نرگس‏دان، در هوای دوست، سلام آقا و آخوندها از مریخ نیامدهاند!


نوشته شده در  چهارشنبه 87/1/14ساعت  6:41 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]