سلام...
مي بينم كه حسابي داغ كردي و به همه هم جواب مي دي...
اصل نقد كردن كار خوبيه. ولي پيشنهاد مي كنم دايره نقدتان را بازتر كنيد و زياد هم به ماجراي شرهاني گير ندين! به نظر من تفكر آدمها بيشتر محتاج نقد ما هست. آدمهايي كه خود را تنها وارثان شهدا مي دانند و بقيه را از فهم و درك پيام شهدا ناتوان... آدمهايي كه به زائران سرزمينهاي مقدس جنوب مي گويند: (چه بدبختند آنهايي كه مي آيند و هيچي گيرشان نمي آيد!!! چه بدبختند آنهايي كه گريه نميكنند!!! چه بدبختند آنهايي كه قلبشان سنگ شده و از اين قبيل جملات...)به اينها بپردازيد و دست از سر شرهاني برداريد....
سلام!
نمي شه خب!بعضي وقتا لازمه كه آدم به انتقادها جواب بده!
پي نوشت:ايني كه گفتم اصلا منظورم به انتقاد شما نبود ها!از پست شما يادم به اين موضوع افتاد.گفتم كه اگر اينطوري فكر كرديد سو تفاهم نشه!
يا حق
سلامم را تو پاسخ گوي...
كُنه سخنت را دانستم، ولي چون نمايش را نديدم شايستهي چوب نقد نواختن نيستم. (از عدالت نبُوَد حكم نمودن به گمان!)
ولي منظورت را از عبارت «قهرمان جلبتوجه» به خوبي درك نكردم. بار معنايي سخنت منفي بود يا مثبت؟! آيا اگر هدف كسي جلب توجه نباشد ولي كارش مورد توجه قرار گيرد و توجه همگان به سويش جلب شود، شايستهي نكوهش است؟! در باب هدف اشخاص هم نميتوان بيگدار توسن راند. هر چه باشد مصرعي كه بالا گفتم شامل شما هم ميشود!
موفق و مؤيد باشي عزيز.
دَمت گرم و سرت خوش باد...
سلام
به اين مفتضحي هم نيست دفاع بعضي دوستان
( با توجه به كامنت ها گفتم نه نوشته )
اما كاش اين حرف ها رو به همون بازيگر گفته بوديد قبل از اينكه به ما بگيد
كلا خوب بود
همين!
سلام:
پس
دشمني عالمانه مي نماييم.
هر چي باشه از دفاع جاهلانه بهتره.
بهتره؟؟؟؟
نقد برنامه هاي راهيان نور كم كم واجب ميشود. قبلا هم گفتم اگر بر همين منوال پيش برويم تا چند سال ديگر هزار جور خرافات را تحويلمان مي دهند. متاسفانه تا كسي حرفي ميزند، فورا عده اي داد و فرياد ميكنند كه شماها پيام شهدا را درك نكرديد يا به قول آن برادر راوي كه مدام با مغز ما بازي ميكرد و هر روز صبح چند دقيقه اي موعظه و در نهايت شعار! و جالب اينكه چند باري هم گفت صداي خانمها را
نمي شنوم....
يك نكته ديگر هم اينكه ماجرايي كه شما تعريف كرديد اگر خاطرتان باشد مربوط به شرهاني بود كه ربطي به برنامه هاي راهيان نور و ارتش نداشت. از برنامه هاي دوستان خودتان و خودمان بود!!! آقاياني كه بشين پاشو ميدادند بايستي خودشان فكري براي نماز و نمايش بياباني ميكردند! (آنكس است اهل بشارت كه اشارت داند...)
چند روزي بود كه به فكر افتاده بودم بعد از چند روز!! چي بنويسم توي اون يك وجب دل. ببخشيد دير شد! ولي سرانجام نوشتم و حالا منتظر نظر شمام.
در مورد پستتون هم بايد بگم مگه اين قصه اي كه تعريف كرديد، چيز جديدي هم داشت. شهيد خرازي مي گفت مطبوعات ما جنگ را درشت مي نويسند، درست نمي نويسند. حالا عارضم خدمتتون كه بازماندگان نسل دفاع هم، شهدا را درشت نوشتند. همين!
برقرار باشيد اخوي!
سلام خسته نباشيد
حرفهاي شما را شنيديم اما چون تئاتر را نديديم راه قضاوت را برما بسته .
سلام! دوستان توجه فرمودند که منظور حسن آقا از ابتذال ، ابتدايي بودن آن بود. لطفا فکرهاي بد بد نکنيد!
سلام! اين ابتذال را که اين قدر در نوشته تان به آن اشاره و تاکيد فرموده ايد، از کجاي نمايش برداشت فرموديد؟ نمي گويم آن کار آن جوان کامل و بدون اشکال و خوب بود يا از آن دفاع کنم فقط مي گويم تلاش او مستحق اين همه توهين نبود. فقط همين!