حسين. جان
فصل» فصل عمرم، فداي ..وصل» تو باد..
. سلام
سلام گرامي گل. ممنونم كه با عطر حضورت
خانه دل را طراوتي بخشيدي.
زنده باشي. و ممنون.
.....تا ديداري
به من بگو! در كدام فصل زندگى،
وصل تو دست يافتنى است؟
اى كه با آمدنت
همه فصلها وصل مىشوند!
فصل فصل خزان زده عمر مرا نيز
به ظهور سبز خود وصل بفرما!
در اين روز شبها سبد عشقت لبريز
كمترين شما صمد
....يادمان باشد فردا حوض را اب کنم.
و دعاي به تن اين باغ نجيب..
رُخ ائينه به آهي شويم.
تا که من را بنشاند در خويش .
يادمان باشد جوري ديگر باشم.
بد نگويم به هيچ كس.حتي.زمين.
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت.
خانه دل .؟ بتکانم از غم.؟
هديه بايد کرد؟گر چه بي ربط ولي؟
کاسه آب به پشت سر لبخند بريزيم.
شايد به سلامت زه سفر باز گردد.
بذر اميد بکاريم در دل.
لحظه ها را دريابيم..
مهرباني عرضه کنيم.يک بقل. عشق
به سلامي دل همسايه خود شاد کنيم.
و غم از دل ببريم..؟