سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام را باید آهسته گفت...
جواب را باید آهسته خواست...
آهسته قدم بردار...
آهسته ...
گل‏ها را پرپر نکن...
آه...
صدایی را به انتظار نشسته‏ایم...
می‏گویند بعضی شنیده‏اند اما از ... نمی‏توان باور کرد...
شاید آن‏ها نیز ...
بگذریم...
اما راستی اکنون می‏شنوم...
کودکی از فرط خوش‏حالی بلند شعر می‏خواند و کودکان دیگر نیز او را هم‏راهی می‏کنند...
آیا خبر ندارند؟
نمی‏دانم، اما چه می‏توان کرد...
سرخ را اگر رنگ خون و عشق بدانیم و سبز را اگر رنگ پیروزی و رسیدن، ام‏روز، نه! روزهایی دیگر سرخ‏ترین و سبزترین روزهای زمین خواهد بود...
سرخ‏ترین روز زمین از آن رو که سرخی آن دریایی که از حلقوم فرزند سبط نور الاهی می‏خروشید،‏ زمین و بل زمان را تا لحظه ظهور و انتقام،‏ سرخ و خونین کرده است...


و ... اشک شاید برای فرو خوردن خشمی باشد به بلندای تاریخ و به ... بگذریم.
سبزترین روز زمین نیز از آن رو که دریایی خروشان و پرانرژی آن‏هم از جنس عشق و عقل، خیابان‏های سکوت‏زده و اختناق‏پرور قلب امید دنیا را که قرن‏ها در سکوت شیطانی فرو رفته بود، به یکباره فرا گرفت و آهسته آهسته، روحی بزرگ از ریشه پرشکوه آسمان را بر مسند سیادت ملتی بزرگ نهاد...

و حسین علیه السلام آمد و می‏آید...
اما گویی هنوز به کربلای دل‏های ما نرسیده‏ است...

می‏دانی چرا؟

بگذریم... 


نوشته شده در  سه شنبه 84/11/11ساعت  12:13 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]