• وبلاگ : باسيدعلي‏تافتح‏قدس‏ومكه
  • يادداشت : داستان: دفتري براي سعيد
  • نظرات : 14 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    شخصيت سينا خيلي واقعي بود!يه سينا ميشناسم عين همين كه نوشتيد!خيلي برام جالب بود...

    ولي اصل جريان خيلي مبهم بود!...من سه چهار بار فقط از روش خوندم تا فهميدم...تازه حالا هم مطمئن نيستم درست فهميده باشم...

    سينا با مجيد رفته بودند دفتر بخرند؟براي مجيد؟سعيد كي بود اونوقت...جريانه خودنويسه هم به سعيد ربط داشت؟...يعني كار سعيد بود؟واسه همين مي خواست سعيد حسودي نكنه؟....................!

    در پناه دوست...

    يا حق

    پاسخ

    سلام. چه جالب. اسمش هم سيناست؟! باز خوبه حوصله داشتيد سه چهار بار بخونيد. چقدر ابهام. دعا كنيد بتونم بهتر بنويسم. ياعلي