سلام
متن قبلي رو نخونده بودم ولي خبرش بهم رسيده بود كه همچين حرفي زديد ،فكرهاي مختلفي به تبع به ذهنم اومد ،متنتون رو حالا از خستگي تون گرفته تا ......
به هر حال اول بگم خوشحالم متن جديدتون رو خوندم وجواب متن قبليرو گرفتم ولي دليل نميشه كه هم باور داشته باشيم فلان كارمون اشتباه ست هم انجامش بديم ،هم اينكه ميدونستيد نوشتن اون متن خوب نيست حالا بدلايلي يا رفقا گفتن يا ....نمي نوشتيد بهتر بود .اصلا فكر ميكنم يه سري از مطالب گفتن نداره ،به مرور حل ميشه .ولي خوشحالم كه معجزه آرامش شعر رو دوباره بدست آورديد .
دست از سرم بردار ،بردار از سرم دست ..اي عشق ما هم مي رسيم آخر به بن بست
عاشق بمانيد وعاقبت بخير
يا زهرا
سلاماحساس مي کنم اگه نوشته قبلي م رو خونده بوديد بهتر مي تونستيد قضاوت کنيد!من احساس دروني م رو نوشتم؛ و نمي دونستم هم که يه شب بعد نظرم عوض مي شه.يعني اون وقتي که من اون اطلاعيه رو نوشتم، اعتقاد نداشتم که دارم کار اشتباهي ميکنم.معجزه آرامش شعر...چه شاعرانه.هيچ بن بستي وجود نداره به نظر من!ممنون که اين همه دعاهاي خوب خوب مي کنيد.يا زهرا