سلام
يادش به خير چه دوران شيريني بود اين مدرسه.
خاطرات جالبي نوشتيد. البته به جز آخريش. خيلي دردناکه وقتي آدم يه دوست صميميش رو از دست بده. حالا به هر شکلي.
اول دبيرستان يه دوستي داشتم، خيلي دختر خوب و باتقوايي بود. اسمش ليلا بود.خيلي با هم صميمي بوديم. باباش نظامي بود و منتقل شد يه شهر ديگه. وقتي مي رفت آدرس و تلفنم رو ده بار تو دفترش، کتابش، هر ورقي که دم دستش بود نوشتم و گفتم: اگه اينو گم کردي اين يکي باشه دستت. اگه اين يکي را گم کردي اين يکي هم آدرسم توشه. اگه اين يکي ...
خلاصه تموم تلاشم رو کردم که از دستش ندم. آخه اون هنوز آدرس جديدشون رو نداشت و قرار بود وقتي رسيد بهم زنگ بزنه و آدرسش رو بده.
ولي رفت و ديگه هيچ سراغي ازم نگرفت. هنوزه که هنوزه بعد از دوازده سال منتظر تلفنشم. شايد اگه نرفته بود شهر بزرگ تهران، مي تونستم پيداش کنم.
راستي من يه روزي با شما تبادل لينک کردم؛ اگه يادتون باشه. لينک شما تو وبلاگم هست ولي اسم وبلاگم رو تو پارسي بلاگي هاتون نمي بينم. چرا؟!!
حق يارتان