• وبلاگ : باسيدعلي‏تافتح‏قدس‏ومكه
  • يادداشت : پل سيدباقر!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + سيد احمد موسوي پور 

    سلام بزرگوار.اميدوارم پيوسته شادان بوده و سامانه زندگيتان به سامان باشد.پس از تعطيلي ني نامه اين براي نخستين بار بود كه به اين وادي آمدم و البته با تغييرات جالبي روبرو شدم.

    از مهر جاويد شادكاميتان طالبم.

    پاسخ

    بسي مسرور گشتيم از زيارت قدوم‏تان در اين‏جا.
    سلام. شما از پل سيد باقر رد مي‏شدي؟
    من از پل سيد مصطفي خميني رد مي‏شوم. از زيرش البته با آن سازه بتني گنده. بادها امده اند ورفته اند و اين هنوز ا ينجاس. هر وقت نگاهش مي‏كنم نه ياد مدرسه راهمايي مي افتم نه ياد دبيرستان و نه ياد تعطيلي. ياد اقاي هاشمي مي افتم. كه قارر بود اين پل برود و متصل شود به صفائيه و دردي از اين قضيه حرم تا حرم را دوا كند. نمي دانم چه شد اين پل صد متر كوچك شد. نمي دانم شايد هم 50 متر. البته اتفاعش را يك كم ، كم كردند ولي باز هم شيبش تند است. متاسفانه. آقاي هاشمي است ديگر. سردار سازندگي. هنوز هم كوچه گذر از تمدن را درست نكرده اند. مي بيني خودت كه؟
    اين هم ماجراي پل ما.
    پل، سيد باقر و سيد مصطفي نمي شناسد، مهم اين است كه پلي هست و خاطره‏اي.
    پاسخ

    پلي هست و خاطره‏اي و ترس آينده‏اي و خوشي‏هاي رفته‏اي و الخ...

    سلام ... عيدتون مبارك .

    از پست چشمان من فداي نگاه تو تا همين آخرين پستتون نخونده بودم . در جربان خرابي سيستمم كه بوديد احتمالن ...!

    - چشمانم را بستم و تصور كردم و فهميدم كه گاهي از اين كابوس بيرون اومدن خيلي ارامش بخش و لذت بخشه اما گاهي هم توي همون كابوس بودن زيباتره چون...بگذريم حرف به درازا ميكشه .

    - لذتي كه از گوش كردن به راديو ميبرم از تماشاي تلويزيون نميبرم . نميدونم چي شد كه ياد راديو افتاديد و اين پستو نوشتيد ! شايد راديو گوش كردنتون از گوشيه دوستتون ...شايد البته !

    - عقب افتاده ها كه اگه خوش نبودن عقب نمي افتادن !

    - دوران راهنمايي و مخصوصن دبيرستان ، شعر خوندناش ، سر به هوا بازياش ، دوستي هاش ،بچه بازياش ، شيطنطاش و .... همش هم خاطره اس هم تجربه . شايد هم بهترين خاطرات زندگي .

    - در مقابل چند توصيه برادرانه يك توصه خواهرانه كه اشكالي نداره ، داره ؟

    ميترسم آخر زبان سرخ سر سبز دهد بر باد اقاي اجرايي !

    - اميدوارم پل سيد باقر و همه پل هاي كه چيزاي قشنگ رو به هم ارتباط ميده هميشه سالم بان و قابل اطمينان براي عبور .

    براتون از صميم قلب آرزوي سادتمندي ميكنم .

    پاسخ

    سلام. اين همه اظهارنظر. فکر کنم تا حالا سه چهار باري همه ش رو خونده م. ممنون از لطف تون.

    كاش يك شب باز مهمان دو چشمت مي‌شدم
    ريزه خوار مشرق خوان دو چشمت مي‌شدم
    كـاش يك شب مي‌گذشتم از فراز چشم تو
    گرم گلگشـت خـراسان دو چشمت مي‌شدم
    كـاش يـك شب مي‌سرودم گنبد زرد تو را
    فارغ از دنيا، غزلخوان دو چشمت مي‌شدم
    كاش يك شب مي‌نشستم بر ضريح چشم تو
    بـاز هـم پـابـند پيمان دو چشمت مي‌شدم


    صحن و ايوان تو را اى كاش جارو مي‌زدم
    چـون كـبوترها نگهبان دو چشمت مي‌شدم
    ضـامن آهـوست چشمان دو شهد روشنت
    كـاش آهـوى بـيابان دو چشمت مي‌شدم
    كاش يك شب معرفت مي‌چيدم از چشمان تو
    غـرق در درياى عرفان دو چشمت مي‌شدم
    كـاش يك شب مي‌شدم خيس نگـاه سبز تو
    شـاهد اعـجاز بـاران دو چشمت مي‌شدم

    كاش يك شب نور مي‌نوشيدم از چشمان تو
    مـي‌درخشيدم، چراغان دو چشمت مي‌شدم
    سخت شيرين است طعم روشن چـشمان تو
    كاش يك شب باز مهمان دو چشمت مي‌شدم

    پاسخ

    چه چيزهايي خواسته ايد شما. الحق که بر در کرم مولاي مان کم خواستن ابلهي است.

    پل سيد باقرتان را عشق است...

    امشب سكوتت توهم فرياد را به يادم آورد!

    يا علي مدد(ي)...

    پاسخ

    ...
    + تهاني 

    يا رفيق!

    روستا و شهر و ابر شهر و مادر شهر و غيره و ذلك و الخ نداره! دانش آموز دانش آموزه! شهر ما غرب كشور بود و زمستون يخ بندان داشتيم و به دنبالش تعطيلي مدرسه...يادم هست دبستاني كه بودم يه شب سه چهار ساعت پاي سجاده نشستم و دعا كردم برف بباره!(خب اون موقع ها پاي سجاده خوابم هم مي برد! مثل الان نشده بودم كه! اون موقع ها هنوز آدم بودم!) ...مي گفتم...سه چهارساعتي دعا كردم كه يه دفعه ياد پليس سرچهار راهمون افتادم كه چله ي زمستون هم بايد مي ايستاد اون جا و با دست ماشين ها رو هدايت مي كرد...گريه ام گرفت...از خودم بدم اومد...دوباره سه چهار ساعت نشستم دعا كردم كه فردا برف نباره! اين بار با گريه! يادم نيست فرداش برف باريد يا نه...ولي هر وقت بهش فكر مي كنم دلم براي اون بچه دبستاني كوچولو و كمي تا حدودي گيج اما مومن تنگ مي شه...

    يا علي مددي!

    پاسخ

    بچه دبستاني+کوچولو+کمي تا حدودي گيج+مومن.
    اجازه هست بگم به اين بچه دبستاني کوچولوي کمي تا حدودي گيج اما مومن خيلي حسودي م شد؟
    حکما علي مدد است؛ خود مدد
    چرا اسمش سيد باقر بود؟
    پاسخ

    چون سيد باقر که توي روستاي ما براي خودش کسي بود و هنوز هم کسي هست، اين پل رو ساخته بود. کافي بود؟
     <      1   2