سلامبه دعاي شما حتما همين طور خواهد شد. هم رضايت خدا و هم رضايت ما. و حق يار شما.
سلام
راستش كنار مدرسه ما هم يك رودخونه فصلي بود از اول مهر انتظار بارون ميكشيديم كه بارون بياد و ما مدرسه نرويم يادش به خير....
ياد كش رفتن برگهاي وسط دفتر و فرفره ساختنهامون به به خير يادش به خير ..
بيچاره بابا مينشست و برگهاي دفتر رو براي ما شماره مي زد كه نتوانيم برگهاي دفتر رو كش بريم يادش به خيرررررررررررررررر
كاش يك روز ميشد بشينيم و از شيطنتهامون بگيم
كاش ميشد كودك شددددددددددد
کش رفتن؟! چه بامزه! چه باباي باحالي. ما که 12 سال رفتيم مدرسه و برگشتيم کسي نگفت کي ميري و کجا ميري و چه کار مي کني.ميشه. يه روز مياد که بشينيد و از شيطنت هاتون بگيد و بشنويد ايضا. کودک؟ هستيم که بابا!
اين وبلاگ چرا به روز نميشه ؟
خدا رحمت كنه اين آقا سيد باقر رو.
اينكه وقتي چيزي رو مي بينيم و ياد يه چيزه بي ربط مي افتيم يك مسئله ي روان شناسيه!چون در ضمير نا خود آگاه شما اون خاطره همراه با اون حس و حال ثبت شده.
در ضمن احتمالا شما كنيساتيك هستيد.چون ياد آوري خاطره همراه با احساس حالات بوده.
قشنگ بود.
همين.
موفق باشيد
خوبيد
ممنون كه به قولتون عمل كردين و من رو تو ديني بلاگ لينك كرديد
باز هم قشنگ نوشتي اما من ...
سلام. خوبم.بعضي وقتا شرايطي پيش مياد که غير از اون چيزيه که آدم فکرش رو مي کرده. درسته؟قشنگ نوشتن ما متاسفانه هيچي رو درست نمي کنه. جز اين که چند دقيقه خودمون رو آروم مي کنه و چند دقيقه اي هم وقت دوستان عزيز رو تلف مي کنه.همين!
سلام آقا حسن
منو به ياد بارونهاي تند و قشنگ اصفهان انداختي.
باروني باشي!
يا علي
هميشه وقتي كسي دعا ميكند ناخودآگاه ساكت ميشوم؛ ناخودآگاه تمام بدنم گُر ميگيرد... بعضي كامنتها فقط خواندنياند و شنيدني.
با سلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار
در ادامه سلسله جلسات نقد وبلاگها ، اين هفته با نقد وبلاگ زير در خدمت شما دوست بزرگوار هستيم.
وبلاگ پارتيزان با حضور مدير محترم وبلاگ جناب آقاي سهيل کريمي http://partisan.blogfa.com
وعده ديدار ما :
يکشنبه ?/?/?6 ساعت ?? الي ?? - خيابان سيد جمال الدين اسد آبادي ( يوسف آباد ) - خيابان 21 - پارک شفق - فرهنگسراي دانشجو - سراي کتاب
با تشکر . روابط عمومي
سلام. با خاندن اين يادداشتت نه ياد کودکيام افتادم، نه ياد پلي که در مسير مدرسهام اصلا نبود! فقط ياد روزهايي افتادم که کاش يا نبودند يا اگر بودند الان اينگونه نبوديم! ميداني که کدام روزها را ميگويم؟ مثلا آن غروب باراني و دودآلود نمايشگاه لعنتي(!) رسانههاي ديجيتالي و ... . کاش از اول آشناييها نبود... .
يا عالي و يا علي. التماس دعا و خدا نگهدار
سلامآقا به خدا ما يادمون نمياد كدوم روز رو ميگيد؛ يعني يه چيزايي توي ذهنمون هستا! اما حدسه فقط.آشنايي؟ كدوم آشنايي؟ آشنايي من با شما؟ يا آشنايي يه نفر ديگه با شما؟ يا آشناي يه نفر ديگه با من؟در هر صورت ما هم محتاج دعاي مومنين هستيم.
سلام:
رودخونه و پل و بارون و رنگ باروني بيشه كه من رو ياد .....عاشقشم......نع.. يعني عاشق اون فضاي ترسيم شده.حالا اينارو بگذريم. ميشه يه كلاس بذارين و ياد ما هم بدين كه چطوري تو پاسخ مديريت اين كاراي قشنگ قشنگ رو ميكنين؟؟
سلام. فضاي ترسيم شده. جالب اينه كه خيليها توي اين فضا بودن و چيزي نفهميدن و شايد هيچ توجهي هم نداشتن. اما خيليها هم هستن و بودن كه حتا زجرهاي اين شرايط رو هم با لذت لمس ميكردن. بگذريمكلاس گذاشتن نداره! شما خيلي راحت بريد توي اديتور پارسيبلاگ و هر چي ميخوايد بنويسيد؛ بعد اون دكمه سمت چپ بالا رو بزنيد؛ وقتي به جاي نوشتههاتون كدهاي اچتمل اومد، اون كدها رو كپي كنيد و هر جا دلتون خواست بزاريد. فكر كنم اين راحتترين راهش باشه.