سلام و تبريك عيد...
حس مشابهي داشتم. تهران كه بوديم، با اين كه خونهمون خيلي تا مصلا فاصله داشت و وسيلهي نقليه نداشتيم، اما توي سرماي زمستون شال و كلاه ميكرديم و با ذوق و شوق راه ميافتاديم... بعد يكي دو ساعت كه ميرسيديم مصلا، همش چشمچشم ميكرديم بلكه آقا رو ببينيم... البته هيچ سالي نديديم؛ اما شنيدن صداشون هم مرهمي بود... حفظه الله