سلام
شب يلدا و گفتن راز مگوها راستش كمي آدم رو به فكر مي اندازه ياد دست گل هايي كه وقتي كوچك بوديم و به آب ميداديم و بهمديگه قول ميدهيم هيشكي نفهمه ولي هميشه گفته ميشد و اون يكي بخاطر خودشيريني ياچاپلوسي ميرفت و به مامان و بابا ميگفت و كتكه رو من نوش جان ميكردم شايد اون طرف ميخاست از قافله عقب نمونه و روز ياگه لو رفت ....... بگذريم ....
الان هم همينطوره شايد هم بشه گفت بدتر ... بگذريم ..
نامردها هميشه هستند .... (دل خوني دارم ازشون و ازنامردمي هااااااااا.... )
فقط يك شعر خدا ميداند و ميپوشاند همسايه نميداندو ميخروشد...
خدا بهترين دوسته و بهترين ياري كه همه چي رو ميبينه و به روي ما نمياره......و بهترين راز نگه دارنده.....
و يك شعر ديگه راز اسير توست چون رها شد تو در بند آني...
(((((((اين هم شد دردل نامه نه كامنت))))))))))))