سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تابستان امسال که چند روزی را به خانه رفته بودم، معنای توسعه متوازن را فهمیدم. اما ام‏روز داغ‏هایم تازه شد. خانه که رفته بودم، مشکلم این بود که به اینترنت دست‏رسی نداشتم. مشکل هم از مخابرات بود. گرچه می‏شد از یک سیستم مخابرات که به اینترنت دست‏رسی داشت، استفاده کرد.

اما امروز با نوعی دیگر از توسعه متوازن آشنا شدم. آشنا که البته بودم. اما عمق فاجعه را بیش‏تر درک کردم. نیست=

می‌گفت شیر آب شهری را که باز می‌کنی، آب گل‌آلود روی دستت می‌ریزد.
می‌گفت مردم آب را می‌خرند. می‏گفت کنتور برق معنایی ندارد. می‏گفت اقتضای هوای تابستان آن‏جا، روشن بودن یک کولرگازی در هر اتاق است. البته در روستای ما هم کم‏وبیش همین است.

می‏گفت تبعیض میان ... و ... آن‏چنان تابلو و دریده است که با رفتن به محلات‏شان می‏توانی آن را درک کنی. می‏گفت خیلی تلاش شده که آن‏ها را به شورش، اعتراض یا هر کار براندازانه دیگری دست بزنند، اما توفیقی نداشته‏اند.

می‏گفت همه این تبعیض‏ها زیر سر فلانی است. همه هم می‏دانند. می‏گفت یک تئوری قوی پشت این رفتارها هست.
می‏گفت یک فلانی دیگر که به استان سفر کرده بوده، با صراحت به مصوبه‏ای در شورای عالی امنیت ملی اشاره کرده که دولتی‏ها(یا شاید دولت‏ها) را از رسیدگی به مناطق مرزی بر حذر داشته است. البته همان فلانی دیگر گفته است که در جلساتی در حضور رهبر انقلاب این مصوبه را برداشتند.
با خودم می‏گفتم مردم هر اندازه نسبت به نظام شکرگزارتر باشند، محروم‏تر می‏مانند.
گفتم حرف‏های هاله اسفندیاری پس از خروج از ایران را شنیده‏ای. که چگونه از برخورد خوب نیروهای امنیتی و قضایی سخن رانده است؟ گفتم یادت هست آقای شهرام در طول زندان بچه‏دار شده بود؟

کاری به هیچ‏کدام از مسئولین ندارم. هیچ‏کاری به هیچ‏کدام.

حق گرفتنی است،‏ دادنی نیست. حتا در جمهوری اسلامی. اصلا حتا ندارد.
ما می‏توانیم. آری! می‏توانیم در عین وفاداری به انقلاب و نظام، حق خویش را نیز از مسئولان بستانیم. به همین شدت. استثنا هم ندارد.

دوست نداشتم جاهای خالی را پر کنم اما حالم از محافظه‏کاری‏های روشن‏فکرانه به هم می‏خورد.
اولین و دومین سه نقطه: عرب‏ها و غیر عرب‏ها
فلانی اول: نماینده ولی فقیه در استان خوزستان
فلانی دوم: محمود احمدی‏نژاد


نوشته شده در  دوشنبه 86/6/19ساعت  4:47 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]